۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه


امام خون و فتوای اهریمنی


جمهوری اسلامی ایران که خمینی به عنوان رهبر و بنیانگذارش شناخته می‌شود و ایده‌ی "ولایت فقیه" نیز از سوی وی در سال 1970 میلادی مطرح و سپس تحت عنوان "حکومت اسلامی و ولایت فقیه" انتشار یافت، اساس و بنیان ایدئولوژیی نوین و دگم بود که در پی تربیت و قرائتی متفاوت از جهان کنونی به نسبت انسان و اجتماع بود. اگرچه این تئوری به علت عدم همخوانی با عصر معاصر، واپسگرایی و سلفی‌گری به اندازه‌ی لازم از سوی صاحبان فکر مورد توجه و کنکاش قرار نگرفت و خطرات و پیامدهای مصیب‌بار آن احساس و برجسته نگردید. اما خمینی و مقلدانش با پیروی از اصل شرعی "تقیه" و عدم شفافیت در بیان مواضعشان به نسبت سرنوشت ملتهای ایران و حتی سیستم حکمرانی در فردای ایران، به‌طور مستمر سعی در اعمال و جای‌انداختن این ایده را کردند. ایده‌ای که در پی ایجاد "امت اسلامی" و "انسان استشهادی" بود. همانندسازیی که پیش از رژیم اسلامی نیز تاریخی سیاه همچون: (اردوگاه مرگ نازی‌ها، گولاک استالینی، کشتار ارمنیان، کشتارهای دسته‌جمعی دره‌ی زیلان و مردم درسیم و...) را نصیب بشریت ساخته بود. همچنانکه در مقدمه‌ی قانون اساسی ایران آمده است که : "سیاست در ایران بر مبنای "امت واحده" اسلامی بنیان نهاده شده است". بر این اساس جهت شناخت ماهیت واقعی جمهوری اسلامی، نظر و خوانشی گذرا به مواضع و رفتارهای این رژیم در نیمه‌ی اول سال 1358، نسبت به ملت کرد، حکایتگر و بیان‌کننده‌ی تمامی حقایق است.
در نوروز سال 58، نخستین جنگ رژیم اسلامی علیه ملت کرد و خواستهایش آغاز شد. ابتدا با قتل‌عام بیش از 400 تن از ساکنین غیرنظامی شهر سنندج، نوروز و بهار خونین سنندج را خلق کردند، پس از آن نیز در 31 فروردین‌ماه 58 با تیراندازی به متینگ مردمی حزب دمکرات در شهر نقده، به غیر از کاشتن بذر نفاق و تلاش در جهت ایجاد جنگ اتنیکی، می‌خواست زمینه و بسترهای لازم را جهت اعمال سرکوبی همه‌جانبه و سرتاسری در کردستان آماده سازد، زیرا رژیم‌های توتالیتر و سرکوبگر بدون آمادگی و اقدامات قبلی و بهانه‌تراشی‌های لازم و استناد به آن بهانه‌های بی‌بنیان و بی‌اساس و دور از حقیقت دست به عملی نمی‌زنند، زیرا می‌خواهند پوششی از شرعیت را به جنایت‌ها و اعمال غیرانسانی‌اشان ببخشند. بدین علت می‌بینیم در حالی که فاجعه‌ی سنندج و نقده با فرمان، رضایت و طرح از پیش برنامه‌ریزی شده‌ی سران عالی‌رتبه‌ی حکومت اجرا می‌شود، اما آنان به تمامی خود را از حوادث واقع‌شده بی‌اطلاع نشان داده و حتی با فرستادن هیئت به اصطلاح میانجی جهت پیداکردن راهکار برای چاره‌یابی مشکلات پیش‌آمده، آنچنان وانمود می‌کردند که خواست آنان، جلوگیری از سرایت این تنش‌ها و استقرار امنیت در منطقه می‌باشد.
اما حقیقت آن بود که رژیم بخش کثیری از نیروهای خود را به اقلیم کردستان ایران اختصاص داده بود. زیرا مردم کرد با تحریم رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی در 12 فروردین‌ماه 58، موضع خویش را نسبت به رژیم مشخص ساخته بودند. این عدم همراهی و عدم فرمانبرداری ملت کرد نیز مسئله‌ای نبود که خمینی و رهروانش به سادگی از آن چشم‌پوشی کنند، زیرا اصلی‌ترین مانع و تهدید در برابر پروژه‌ی آنان مبنی بر مسخ تفاوت‌های انسانی و همانند‌سازی انسان‌ها و هدایت آنان به سوی اندیشه، اعتقاد و نگرشی واحد، کردها بودند. بدین علت زمانی که "مصطفی چمران" و نیروهایش در پادگانی واقع در شهر پاوه، به محاصره‌ی مردم درآمده و راه چاره‌ای بجز تسلیم برایشان باقی نمانده بود، خمینی در هیئت رهبر جمهوری اسلامی، فرمانده‌ی کل قوا، پیشوای مذهبی ایران و ولی امر مسلمین جهان!؟، در مورخه‌ی 28/5/58 بهانه لازم را به دست آورد و فتوای جهاد: (فتوا: فرمان پیشوای دینی در خصوص مسائل شرعی، جهاد: جنگ مسلمانان علیه کفار)، علیه ملت کرد و لزوم کشتار و ریختن خون کردها را مباح اعلام کرد. او به نیروهای زمینی، هوایی و دریایی!؟ دستور داد که با تمامی نیرو و توان نظامی‌اشان به کردستان لشکرکشی کرده و به رفع فتنه و فتح آن سرزمین اقدام نمایند. با این فتوا، جنگ با کردها، به غیر از دستور حکومتی، مشروعیت و رنگ‌وبوی دینی نیز به خود گرفت، یعنی جنگ کردستان که پیش از فرمان جهاد، جنگ میان حکومت و مردم کردستان بود با این فرمان، از نظر مقلدان و حامیان پوپولیستی آنان، به تکلیفی دینی و جنگ میان اسلام و کفر تبدیل شد که طبق وظایف دینی، هر مسلمانی که توانایی برداشتن سلاح داشته باشد واجب است که در میدان غزوه و مقابله حضور یابد.
از سویی دیگر، هم‌راستا با فتوای جهاد، در آن روز که روز بازگشایی مجلس خبرگان رهبری بود، فعالیت حزب دمکرات کردستان ایران غیرقانونی و ممنوع اعلام شد و تصمیم گرفته بودند که در صورت حضور دکتر قاسملو در نشست مجلس خبرگان به عنوان نماینده استان آذربایجان غربی، بازداشت گردد. همچنین خمینی با مأمور کردن مهره‌هایی جانی و بی‌رحم مانند: چمران، صیاد شیرازی، بروجردی، خالخالی، حسنی در آذربایجان و صفدری در سنندج، موجی گسترده از مرگ و سرکوب را نصیب و گریبانگیر مردم کردستان نمود. فتوایی که سبب‌ساز فاجعه و جنگی سرتاسری در کردستان گردید، که به جنگ سه‌ماهه شناخته شده است. مقطعی از زمان که خمینی با بیان جمله‌هایی همچون: "جنگ در کردستان بهترین عبادت‌هاست"،"جنگ ما علیه کفر است، نه کرد"، "کل‌الیوم عاشورا، کل‌الأرض کربلا" و نام نهادن مزدوران کرد تحت عنوان "پیشمرگان مسلمان" و... غیره، آتش جنگ را شعله‌ورتر می‌ساخت و مژده‌ی بهشت و "حوض کوثر" را به جانباخت‌گانش می‌داد.
این فرمان به حدی تأثیرگذار و تحریک‌کننده بود که در 11 شهریورماه 58، یعنی 13 روز پس از آن، ژنوساید و کشتار دسته‌جمعی "قارنا" و "قلاتان" را در پی داشت، جنایتی که طی آن سر کودک 4 ماهه نیز در زیر لگد و پوتین‌های آنان له گردید. در شهرها، ده‌ها فرزند تحصیلکرده کرد بدون هیچ اتهامی تیرباران گردیدند و حتی چند معلول و بیمار بستری در بیمارستانها نیز، نشسته بر ویلچر و خوابیده بر برانکارد، روانه‌ی جوخه‌های اعدام شدند.
اما ملت کرد طی آن مدت، بدون آنکه خود را داخل جنگی بی‌هدف و کور نماید و به مانند رژیم، مردم غیرنظامی را آماج حملات خویش قرار دهد، بسیار آگاهانه و منطقی از طریق دفاع پارتیزانی، به مقابله با هجوم و یورش نیروهای رژیم پرداخت و در تمامی مناطق کردستان ضربات جانکاه و کشنده‌ای را بر آنان وارد ساخت. آمار روبه فزونی کشته‌شدگان رژیم و شکست‌ها و افتضاحات پی‌درپی‌اشان باعث گردید که خمینی در روز 26 آبانماه 58، با صدور پیامی درباره‌ی کردستان و عقب‌نشینی آشکار از فتوای 28 مردادماه خویش، به‌طور غیرمستقیم به شکست نیروهای رژیم اعتراف کند و بدین صورت جنگ سه‌ماهه‌ی برآمده از صدور فرمان وی خاتمه یافت.
اما در حقیقت این جنگ 3 ماهه هرگز به پایان خود نرسید و هم‌اکنون نیز در حال گذر از 31 سالگی خویش است و در حال حاضر نیز فرزندان خمینی دارند با نام خدا و دین فرزندان شجاع و اندیشمند ملت کرد را به اتهام جنگ با خدا، به مرگ و اعدام محکوم می‌کنند. زیرا همچنانکه شهید قاسملو گفته‌اند: "گناه مردم کردستان، تنها آن است که حاضر نیستند حکومت قرون‌وسطایی آخوندها را بپذیرند و در بخشی از میهن عزیزمان یعنی کردستان پرچم مبارزه را برافراشته نگه داشته و بدین دلیل مورد خشم و نفرت بیش از حد خمینی و دارودسته‌اش قرار گرفته‌اند، خمینی از مردم کردستان متنفر است زیرا آزادی و دمکراسی می‌خواهند، و خمینی هم از آزادی هراسان است".
بدون شک، امروز وظیفه‌ی "ما"ی کرد این است که ضمن جمع‌آوری تمامی اسناد مرتبط با نتایج و عواقب وخیم این فتوا و همچنین ژنوساید و کشتار جمعی قارنا و مناطق دیگر کردستان، جدای از زنده‌ نگه‌داشتن یادمان این فجایع، در پی یافتن راهکاری باشیم که از طریق دادگاهی بین‌المللی، ژنوساید ملت کرد در کردستان ایران را به اثبات رسانده و عاملان این‌گونه اقدامات را که در ایران به عنوان: قهرمان و "مسیح کردستان" معرفی می‌شوند، محکوم ساخته و رسوا نماییم.

* مقاله مزبور سه سال پیش نوشته شده است

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر