حلبچه؛ مرگ در هالهای از ابهام
همزمان با نزدیکشدن 16 مارس و بیستمین سالگرد کشتار دستهجمعی حلبچه (16/2/1988)، حکم اعدام علی حسن مجید (علی شیمیایی)، یکی از متهمان این جنایت در روز 1/2/2008 به طور رسمی صادر شد. صدور این حکم در حالی صورت میگیرد که استعمارگران کردستان بدون هیچگونه بازنگریی بر اعمال سیاستهای سرکوب و ژنوساید سرخ و سفید خویش مصرند و به تلاشهایشان جهت دستیابی به سلاح اتمی سرعت بخشیدهاند. تاریخ کشورهای ترکیه و ایران و سوریه گویای آن است که مسلحشدن آنان به سلاحهای مختلف نظامی نهتنها به منظور دفاع و پاسداری از خویش نیست، بلکه به هدف رودررویی با ملتهای تحت سلطهاشان میباشد. اگرچه آنان برخورداری از انرژی هستهای را حق مسلم خود میدانند تا بدان شیوه بتوانند در سطح منطقه و جهان توازن قوا را با سایر کشورها برقرار سازند، اما بدونشک و بر اساس تجارب و واقعیتهای موجود، اینگونه پیشرفتهای تکنولوژیک هنگامی که در اختیار و دسترس حکومتهای دیکتاتوری و این قبیل حکومتهای غیرمتعارف قرار گرفته است تنها کاربرد داخلی و اعمال قدرت عریان نسبت به ملتهای داخلی داشته است نه طرفهای خارجی، همچنانکه در جنگ مابین ایران و عراق تنها حلبچه، سردشت و برخی از مناطق کرمانشاه و کردستان عراق را در برگرفت. حتی در سالهای اخیر به شیوهای محدود از سوی ترکیه در جنگ علیه کردها مورد استفاده قرار گرفته است.
با اینکه در کنفرانس (1899) لاهه و سپس بر اساس پروتکل ژنو (1925) و بیانیهی شورای امنیت سازمان ملل متحد (1972)، به کارگیری، گسترش و تولید سلاحهای کشتار جمعی ممنوع شده و همچنین معاهدهی بینالمللی 9 دسامبر 1948 جهت جلوگیری از تصفیه نژادی تصویب شده است، اما با این حال بمباران شیمیایی، تخریب بیش از 9 هزار روستا در چهار بخش کردستان و قتلوعام بیش از 50 هزار مردم غیرنظامی کردستان ایران از سوی جمهوری اسلامی، حاکی از آنست که این رژیمها در داخل، سیاست سرکوب و خفقان و در خارج، سیاست معامله و امتیازدهی را در دستور کار خویش قرار دادهاند. آنان با ایجاد منافع مشترک با طرفهای خارجی حقایق را پردهپوشی کرده و بدون کمترین دغدغهای، اجازهی نقض و زیرپا نهادن تمامی قوانین و قواعد بینالمللی را به خود میدهند. فاجعه حلبچه سند غیرقابل انکار این حقیقت است. زیرا اینگونه استفاده از سلاحهای کشتار جمعی، به جز علیه ملت کرد، علیه هیچ ملت دیگری به کار گرفته نشده است، درست است که هیروشیما و ناکازاکی (1945) قربانی سلاحهای کشتار جمعغی شدند اما نقطه تمایز در اینجاست که ژاپن یکی از محورهای جنگی بزرگ بود، جدای از این، آن کشور از طرف کشوری دیگر (آمریکا)، آن هم برای پایانبخشیدن به فاجعهای دهشتناکتر، روبهروی آن فاجعهی غیرانسانی شد. اما کردستان از سوی کشوری که ادعا مینمود شهروند و برادر دینی وی هستند برای ساختن دولت ـ ملتی که ملت کرد را مانع تحقق رؤیاها و آسیمیلاسیونش را ضروری میدانست، قربانی گشت. این موارد به وضوح عمق و خصایص این دو جنایت ضدبشری را از همدیگر متمایز مینماید.
بعد دیگر این فاجعه، ضعف و ناتوانی و درماندگی ملت کرد برای افشای این جنایت بزرگ و مستندکردن آن و شناساندن آن به افکار عمومی جهان بود. یهودیان فاجعهی هولوکاست و ارامنه کشتار ارمنیان (1915) را همچون جنایتی علیه بشریت و ژنوساید شناساندند و توانستند نهتنها به عنوان مبنایی برای انسجام و استحکام صفوف ملتشان و سند درندهخویی دشمنانشان، بلکه همچون سندی معتبر برای تشکیل و مشروعیت بخشی به کیان مستقل ملیاشان از آن سود جویند. اما کشتارهای دستهجمعی کردها، از آن جمله حلبچه، هرگز نتوانست به اندازهی کافی منعکس گشته و افکار عمومی جهانی را متوجه خویش نماید. شاید اگر دو رژیم استعمارگر ایران و عراق با همدیگر دشمنی نداشتند و برخی اطلاعات وجود نداشت که به طور مخفیانه از سوی شهید دکتر قاسملو در دسترس رسانههای جهانی قرار گرفته بود، این فاجعه از حالا هم غریبتر بود. به طوری که کشورهای غربی و بسیاری از دول دیگر پس از سقوط حکومت بعث، یعنی 15 سال پس از وقوع آن، از فاجعه حلبچه سخن به میان آوردند.
به حقیقت جایگاه حلبچه همچون مهمترین و زندهترین سند ژنوساید ملت کرد در کجا قرار گرفته است، ما تا چه اندازه توانستهایم برای افشای نقشههای غیرانسانی دشمنان و جلب حمایت دوستان و اتحاد ملی خویش از آن سود جوییم. متأسفانه میتوانیم بگوییم بسیار کم، زیرا "ما" ملت کرد تاکنون نتوانستهایم به میزان لازم و بر اساس توانایی و وزن مردمی خویش و شرایط سوقالجیشی و ژئوپلتیکی کردستان، پیگیر حقوق خویش از طریق استفادهی بهینه از قوانین و سازمانهای جهانی و اهمیتدادن به نقش لابی در عرصهی سیاست بینالمللی و اهمیتدهی به روابط دیپلماتیک باشیم و در میدان حضور یابیم. بلکه همیشه سعی کردهایم با تحریک احساسات و عواطف مردمان دیگر، برای خویش پشتیبان دستوپا نماییم. طریقی که به طور موقت همدردی و همیاریی را بر میانگیزد، اما نتیجهای منطقی و راهکاری حقیقی را به دست نمیدهد. زیرا در دنیای منافع، تنها نیرو و وزن طرفهای مختلف است که همپیمانی و منافع مشترک را در پی داشته و بر تغییر معادلات سیاسی تأثیرگذار میباشد. این مهم هم مستقیماً بستگی به سیاست احزاب و نیروهایی دارد که در سطح جهانی و منطقهای به عنوان رهبر جنبش رهاییبخش ملت کرد شناخته شدهاند، به خصوص در حال حاضر این مهم بیشتر از همه متوجه حکومت مشروع و قانونی کرد در اقلیم کردستان میگردد.
بعد دیگر قضیه، عدم انعکاس لازم و شایستهی فاجعهی حلبچه در رمان، داستان، سینما، تئاتر و اثرهای مختلف فکری، ادبی و هنری اندیشمندان، اهل قلم و هنرمندان ماست، به حقیقت حلبچه تا چه حد توانسته است در تابلوهای نقاشان ما، در مجسمههای مجسمهسازان ما تجلی یابد. حتی داستاننویسان ما نتوانستهاند حلبچه را درونمایهی داستانی کوتاه برای فرزندان حلبچه نمایند، یا اینکه سرنوشت و تراژدی حلبچه در کجای سیستم آموزشی ما قرار دارد، مورد توجه قرار گرفته و به نسل جدید شناسانده شده است. تنها زمانی حلبچهها از مرگ رهایی خواهند یافت و ما در حلبچهها نخواهیم مرد، که دیگر معرف ما و سند بودن ما مرگ ما نباشد و در مرگ مورد توجه قرار نگیریم.
با این حساب: همگی ما، مدیون ملت و میهن و به خصوص شهدا هستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر