۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

تاوان شعور،

برای کاوه کرماشانی


یکی از مفاهیم بنیادینی که به قدمت تاریخ بشر مورد تأمل و جدل قرار گرفته و هنوز نیز همه‌ی مسائل و مفاهیم دیگر حول و حوش آن می چرخد، فهم و جستجوی حقیقت است. زیرا انسان نیازمند و تشنه‌ی حقیقت می‌باشد و حقیقت نیز برآیند و حاصل دانایی است. موضوعی که جوهر همه‌ی آرمان‌ها و آرزوهای رئال و رمانتیک بشر است. بنابراین هدف نهایی انسان شناخت و فهم پدیده‌هاست و این مهم نیز فلسفه‌ی وجودی همه‌ی مسائل و سوژه‌های انسانی و طبیعی می‌باشد. لیکن با وجود تمام این رنج‌ها که انسان برای دست یافتن به حقیقت تقبل کرده و طاقت می‌آورد عجیب آنست که کمتر کسی آماده است با حقیقت روبه‌رو شود و نسبت بدان ادای دین نماید. اینجاست که حقیقتاً، " حقیقت تلخ است ".
حتی از جنبه‌ای دیگر، حقیقت یا به عبارتی دیگر درک و فهم موضوعات و مسائل مرتبط با آن، فی‌نفسه رنجی عمیق و طولانی در پی دارد، مسئله‌ای که سبب گردیده است فهم حقیقت، همتراز و مساوی با رنج، هزینه و چالش‌های بیشماری باشد. مقوله‌ای که اکثریت جامعه انسانی ما را برآن داشته است که به بهانه‌ی " واقعیت چیزی دیگریست "، از زیر بار واقعیت و حقیقت مسائل موجودشان شانه خالی کنند و برای عدم جسارت و غیاب اراده جهت رودررویی با حقیقت، بهانه‌تراشی و مصلحت‌اندیشی کنند.
عامل دیگر چنین وضعیتی، تعریف و تفسیر حقیقت از منظر و نقطه‌نگاه منافع و مصالح فردی است. یعنی " حقیقت " با " منفعت شخصی " سنجیده می‌شود و این منافع محدود فرد یا اقلیتی کوچک است که وجدان و نیکی و پاکی کردار، پندار و گفتار را تبیین می‌نماید. شرایطی که جای حق و ناحق را عوض می‌کند و راستی را کذب و دروغ را حقیقت می‌نمایاند و سعی در نهادینه ساختن آن دارد. به طوری که تحت عنوان " منافع " و " مصالح "، هرگونه تردیدی را نسبت به حقیقت ساخته‌ و پرداخته خود، انکار و طرد کرده و اجازه هیچگونه شبهه و پرسشی را نمی‌دهد. محیط و وضعیت و فضایی که تنها می‌توان دل به حقیقت ترسیم شده و مجسم ساخته‌اش سپرد. زیرا بالعکس آن، یعنی تأمل در اساس و فلسفه پدیده ها و رویدادها، دربرگیرنده‌ی رنج و بهایی خارج از طاقت فرد یا جمعیتی محروم از قدرت است. در وضعیت و روندی اینگونه، انسان حساس، مسئول و برخوردار از اندیشه‌ی حق‌طلبانه در مقابل پدیده‌ها و قضایای پیرامونش که برآیند نگاه موشکافانه، دگراندیشی و دقت‌نظر است همیشه به گناه بهره‌مندی و برخوردار بودن از شعور و قدرت فهم و تفهیم، قربانی خداوندان گفتمان حقیقت مطلق می‌گردد. واقعیتی که نام " نخبه‌کشی " بر آن نهاده شده است. این مقوله نیز ارتباط با قدرت حاکم دارد، زیرا قدرت مطلقه خود را صاحب تام‌الاختیار حقیقت و مشروعیت می‌شمارد. توهمی که از سرسپردگی نیروهای تحت‌امر و ثروتهای کلان تحت اختیارش ناشی می‌گردد. توهمی که تراژدی و جنایت و سبعانیت مخلوق همیشگی آن بوده است. قدرت مطلقه همیشه در صدد است که همه چیز در انحصار و کنترل و خدمت او باشد و این نیز بیانگر چیستی افسار گسیخته‌ی قدرت فارغ از نظارت است. بنابراین نیاز مداوم به وجود قربانی دارد، قربانی‌ها نیز نخبگان و صاحبان اندیشه هر اجتماعی، یعنی مرجع‌های فکری و قوه تعقل جامعه هستند. وضعیتی که گاهاً در جوامع نخبه‌کش، انسان را به این اقناع می‌رساند که " خوشبخت آن کسی است که توان فهمیدن ندارد "، یا اینکه پیامد آن همرنگ کردن خود با توده، یا طریق سکوت و سرگرم شدن به امور شخصی خویش را برگزیدن است.
اندیشیدن متقارن استقلال است. خصلتی که اتوریته‌ی اقتدارطلب را زیر سوال برده و امکان خلاقیت و تجدد آزادانه را ممکن می‌سازد، یعنی وجود داشتن، زنده بودن و پویایی.
بنابراین قاعده می‌توانیم انسان‌های فعالی که ما آنها را افراد بصیر و فداکار دانسته و خداوندان قدرت در همه‌ی ساختارها و سیستم‌های انحصاری آنان را تهدید، اغتشاشگر و جاهل به حقیقت معرفی می‌کنند، اکثر اوقات نیز با نسبت دادن انواع و اقسام برچسب‌ها آنها را منزوی و حاشیه‌نشین ساخته و در نهایت بیرحمی سعی در به انفعال کشیدن آنان در عرصه‌ی حضور و عمل دارند، روح حقیقت و جان حرکت و دینامیسم همچنان بودن و همچنان ماندن هستند، یعنی استمرار مستمر حقیقت...
همچنانکه " فوچیک " می‌گوید:" حقیقت پیروز می‌شود، ولی به یاری جدی ما نیازمند است".
Gerus46@yahoo.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر