۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

پاشنه‏ی آشیل استبداد


بدون تردید در هر یک از میدان‏های مبارزه و در هر روند مبارزاتی، خوانش ابعاد متفاوت و مختلف آن و آنالیز ظرفیت‏هایش ضرورتی غیرقابل انکار است. بنابراین ملت کرد در ایران، چه به عنوان کرد و چه در جایگاه یکی از ملتهای تشکیل‏دهنده‏ی ایران نیاز مبرمی به شناخت پتانسیل‏ها و کشف فرصت‏های پیش‏رویش، همچنین تحلیل درست و دقیقی از چگونگی توطئه‏ها و مقاصد رژیم حاکم دارد. مبرهن است که ما به عنوان کرد سالهاست که جمهوری اسلامی را شناخته و با ماهیت آن آشنایی کافی داریم، لیکن این کلیت قضیه است و نباید از این اصل غافل شویم که هوشیاری مستمر و بررسی تاکتیک‏های اتخاذی‏اش به صورت پیوسته و پیگیرانه، از اهمیت بسزائی برخوردار است. البته این بدان مفهوم نیست که ما همیشه در موضع واکنشی قرار گرفته و کنش‏ ما برآیند عملکرد سبعانه یا اینکه جنگ روانی آنان باشد. بلکه لازم است همزمان با ناکارآمد نمودن توطئه‏هایشان، موفقیت‏های ظاهری و نمایش قدرت آنان را به عاملی جهت به چالش کشیدن خود رژیم تبدیل ساخته و امکان دست‏زدن به جنایت‏های بی‏هزینه‏ و بی‏دغدغه را از او بگیریم به تعبیری دیگر فاکتوری مستقل، نیرومند و کارا در عرصه‏ی معادلات موجود باشیم.
23 اردیبهشت‏ماه، از آن دسته موضعگیری‏های شایسته‏ای بود که توطئه‏‏ی عظیم رژیم را نقش بر آب کرد. ولی بدین معنا نیست که در زمینه‏ی اعمال جنایت رژیم را عقب رانده باشیم، اما از پیش ‏رویش جلوگیری کردیم، متوقفش ساختیم و دوباره مهر عدم مشروعیت و جنایت را بر پیشانی‏اش کوبیدیم. به عبارتی دیگر مرحله‏ی مقاومت با همبستگی مردمی، هم‏آوایی نیروها، هماهنگی فی‏مابین جنبش پیشاهنگ و مردم کردستان و همچنین رفتار هوشیارانه‏ و مسئولانه‏‏ی همه‏ی گروهها به نحو احسن به منصه‏ی ظهور رسید. اما اینکه چگونه می‏توان این نیرو و استعداد را از فاز دفاعی به فاز رهایی و دستیابی به هدف، یعنی عقب‏نشینی به رژیم و ناچار نمودنش به متوقف ساختن یا کاهش روند صعودی جنایت‏هایش منتقل کرد، سوژه‏ای است که بایستی همه‏ی نیرو و قدرت خویش را بدان اختصاص داد.
مبارزه‏ی غیرخشونت‏آمیز و رویارویی مدنی با قدرتی خشونت‏ورز و مرتجع، پدیده‏ای نادر نبوده و متدی مختص به ملت کرد و جنبش آن نیست. ولی بی‏هیچ گمانی می‏توان گفت در ایران دوران جمهوری اسلامی، این کردها بودند که حداقل طی دو دهه‏ی گذشته و همچنین در این اوضاع و احوالی که جنبش سبز پس از 22 بهمن‏ماه با نوعی رکود دست به گریبان است این متد مبارزاتی را فراتر از شعار و به صورت عینی عملی ساخته‏اند. واقعیتی که نمود پختگی و بلوغ سیاسی یک ملت می‏باشد که تا حد مناسبی بر اساس طرحی کوتاه‏مدت و بلندمدت، عقلانیت سیاسی و واقعبینی اجتماعی به کنش و واکنش دست می‏زند.
به درازای تاریخ همیشه حکومت‏ها و نیروهای حاکم بوده‏اند که سبک و سیاق مبارزه را بر ملتها و سرزمین‏های تحت ستمشان تحمیل کرده‏اند. بنابراین در چنین موقعیتی، با توجه به اقداماتی که در پیش گرفته‏اند توانسته‏اند قدرت ابتکار عمل را در دست خویش بگیرند. اینجاست که جنبش یا ملتی می‏تواند قدرت خلاقیت و نیروی مانوردهی سیاسی خویش را سازمان داده و آن را به حرکت درآورد.
واقعه‏ی تراژیک اعدام 4 فعال سیاسی کرد از سوی رژیم انداختن تیری بود که اهداف مختلفی، از جمله موارد زیر را تعقیب می‏نمود:
1ـ تحمیل روش و راهکارهای اجرائی شده‏اش، یعنی خشونت‏ورزی، ایجاد نفرت و تقویت عصبیت
2ـ سرکوب همه‏جانبه، تهدید، رعب‏افکنی و ایجاد وحشت انقلابی و اجتماعی
3ـ متفرق ساختن و از هم پاشیدن، یا ضربه زدن و کاهش فعالیت‏های جمعی و سازمانی اعم از مدنی و اپوزیسیون
4ـ استمرار سیاست حذف همچون سیاستی ساختاری، سیاست رهبرکشی و از سر راه برداشتن افراد ساختارشکن و پیشاهنگ (ترور دولتی بصورت نهانی و آشکار)
5ـ متوقف ساختن رشد و تکامل جنبش ملی ـ دمکراتیک کرد و ارسال پیام به مردم ایران
6ـ ایجاد شکاف در میان ملیتهای ایران، تفکیک مشکلاتشان از یکدیگر، رواج دادن به نوعی دشمنی مستقیم و غیرمستقیم در میان صفوف جامعه
7ـ عادی‏سازی روند روزانه‏ی جنایت در جامعه به قصد بسترسازی برای سبعانیت بیشتر
8ـ ساکت نمودن صداهای معترض و پیشگیری از مطرح شدن و پیگیری مطالبات مردمی
9ـ و ...
اهداف فوق‏الذکر رژیم، اهدافی بودند که با ابتکار عمل و با استفاده از روش مبارزاتی مطلوب و برگزیده‏ی کردها با بن‏بست و شکست مواجه شد. توتالیتاریسم می‏خواهد با احساساتی نمودن مردم، عصبی کردن و تحقیر نمودنشان، یا آنها را در موضع انفعالی قرار دهد یا اینکه با به هیجان ‏آوردن آنی آنان، نیروهای بالقوه‏ی آنها را تخلیه نماید. به تعبیری دیگر هیجانی زودگذر که اندیشه‏ای آنچنانی پشت آن نباشد و نتواند با نتایج و پیامدهای پیشبینی شده و پیشبینی نشده‏اش به عنوان پروژه و پروسه‏ا‏ی هدفمند در قلمرو عمومی نمود یابد.
اعتصاب 23 اردیبهشت‏ به عنوان واکنش و همچنین کنشی در مقابل ترور دولتی 19 اردیبهشت، حضور کرد همچون خود کرد و نمایش اراده‏ی ملی‏اش بود. از جانبی اعلام انزجار از دیکتاتوری و احساس دین و اعلام وفاداری نسبت به شهیدان به عنوان ارزشمندترین سرمایه‏های ملی، از سوی دیگر اثبات موجودیت و اعلام آمادگی جهت نقش‏یابی مدنی برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت و آزادی بود. سیاست رژیم، دکترین و شانتاژی پوپولیستی است برای عبور از بحران و ادعای اقتدار، لیکن اعتصاب مردم‏خیزشی جهت صیانت از حقیقت بود. بنابراین پروسه‏ای بلندمدت و زمانبر است که نباید پیروزی 23 اردیبهشت ما را مغرور و از خود بی‏خود نماید. زیرا 23 اردیبهشت، نه اوج و نهایت فعالیت و مقابله‏ی ملت کرد، بلکه برداشتن گامی مؤثر در مسیر و بستر مبارزاتی بود. نباید از یاد برد که اعتصاب و اتحاد برآمده از آن ماحصل پیام و عقلانیت مترقی و انقلابی‏ای بود که بایستی به تقویت آن پرداخت. همچنین آسیب‏شناسی خیزش اخیر می‏تواند دینامیسمی برای نیل به اهداف و برداشتن گامهای اساسی‏تر، اگر چه متفاوت، اما موازی و کامل‏کننده در آینده‏ باشد. تأمل در اینباره و تلاش برای اینکه چگونه می‏توان این پتانسیل و سرمایه را کانالیزه و بصورتی فعالانه آن را در عرصه‏ی عمومی پویا نمود و گسترش داد، ضرورتی انکارناپذیر است.
اعتصاب مردم کردستان ستایش و تعظیم برای مرگ نبود بلکه صیانت از پیام عشق‏ورزی به زندگی شهیدان و اعلام پشتیبانی از زندانیان و سایر فعالین بود. اگر ما قادر به انتقال، تقویت و تعمیم این پیام نباشیم. 23 اردیبهشت تنها رویدادی تاریخی خواهد بود، تاریخی که شاید مجبور شویم دهها بار دگر در روزهای سیاه تکرار و تجربه‏اش کنیم، سهل‏انگاریی که هزینه‏ای غیرقابل جبران را بر ما تحمیل خواهد ساخت. بنابراین ضروری است که 23 اردیبهشت‏ماه را از مناسبتی برای به خود بالیدن و تمجید از خویش به بن‏مایه و خونی ‏تازه‏تر جهت پویایی و استمرار در عرصه‏ی اجتماع تبدیل نماییم.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر