پاشنهی آشیل استبداد
بدون تردید در هر یک از میدانهای مبارزه و در هر روند مبارزاتی، خوانش ابعاد متفاوت و مختلف آن و آنالیز ظرفیتهایش ضرورتی غیرقابل انکار است. بنابراین ملت کرد در ایران، چه به عنوان کرد و چه در جایگاه یکی از ملتهای تشکیلدهندهی ایران نیاز مبرمی به شناخت پتانسیلها و کشف فرصتهای پیشرویش، همچنین تحلیل درست و دقیقی از چگونگی توطئهها و مقاصد رژیم حاکم دارد. مبرهن است که ما به عنوان کرد سالهاست که جمهوری اسلامی را شناخته و با ماهیت آن آشنایی کافی داریم، لیکن این کلیت قضیه است و نباید از این اصل غافل شویم که هوشیاری مستمر و بررسی تاکتیکهای اتخاذیاش به صورت پیوسته و پیگیرانه، از اهمیت بسزائی برخوردار است. البته این بدان مفهوم نیست که ما همیشه در موضع واکنشی قرار گرفته و کنش ما برآیند عملکرد سبعانه یا اینکه جنگ روانی آنان باشد. بلکه لازم است همزمان با ناکارآمد نمودن توطئههایشان، موفقیتهای ظاهری و نمایش قدرت آنان را به عاملی جهت به چالش کشیدن خود رژیم تبدیل ساخته و امکان دستزدن به جنایتهای بیهزینه و بیدغدغه را از او بگیریم به تعبیری دیگر فاکتوری مستقل، نیرومند و کارا در عرصهی معادلات موجود باشیم.
23 اردیبهشتماه، از آن دسته موضعگیریهای شایستهای بود که توطئهی عظیم رژیم را نقش بر آب کرد. ولی بدین معنا نیست که در زمینهی اعمال جنایت رژیم را عقب رانده باشیم، اما از پیش رویش جلوگیری کردیم، متوقفش ساختیم و دوباره مهر عدم مشروعیت و جنایت را بر پیشانیاش کوبیدیم. به عبارتی دیگر مرحلهی مقاومت با همبستگی مردمی، همآوایی نیروها، هماهنگی فیمابین جنبش پیشاهنگ و مردم کردستان و همچنین رفتار هوشیارانه و مسئولانهی همهی گروهها به نحو احسن به منصهی ظهور رسید. اما اینکه چگونه میتوان این نیرو و استعداد را از فاز دفاعی به فاز رهایی و دستیابی به هدف، یعنی عقبنشینی به رژیم و ناچار نمودنش به متوقف ساختن یا کاهش روند صعودی جنایتهایش منتقل کرد، سوژهای است که بایستی همهی نیرو و قدرت خویش را بدان اختصاص داد.
مبارزهی غیرخشونتآمیز و رویارویی مدنی با قدرتی خشونتورز و مرتجع، پدیدهای نادر نبوده و متدی مختص به ملت کرد و جنبش آن نیست. ولی بیهیچ گمانی میتوان گفت در ایران دوران جمهوری اسلامی، این کردها بودند که حداقل طی دو دههی گذشته و همچنین در این اوضاع و احوالی که جنبش سبز پس از 22 بهمنماه با نوعی رکود دست به گریبان است این متد مبارزاتی را فراتر از شعار و به صورت عینی عملی ساختهاند. واقعیتی که نمود پختگی و بلوغ سیاسی یک ملت میباشد که تا حد مناسبی بر اساس طرحی کوتاهمدت و بلندمدت، عقلانیت سیاسی و واقعبینی اجتماعی به کنش و واکنش دست میزند.
به درازای تاریخ همیشه حکومتها و نیروهای حاکم بودهاند که سبک و سیاق مبارزه را بر ملتها و سرزمینهای تحت ستمشان تحمیل کردهاند. بنابراین در چنین موقعیتی، با توجه به اقداماتی که در پیش گرفتهاند توانستهاند قدرت ابتکار عمل را در دست خویش بگیرند. اینجاست که جنبش یا ملتی میتواند قدرت خلاقیت و نیروی مانوردهی سیاسی خویش را سازمان داده و آن را به حرکت درآورد.
واقعهی تراژیک اعدام 4 فعال سیاسی کرد از سوی رژیم انداختن تیری بود که اهداف مختلفی، از جمله موارد زیر را تعقیب مینمود:
1ـ تحمیل روش و راهکارهای اجرائی شدهاش، یعنی خشونتورزی، ایجاد نفرت و تقویت عصبیت
2ـ سرکوب همهجانبه، تهدید، رعبافکنی و ایجاد وحشت انقلابی و اجتماعی
3ـ متفرق ساختن و از هم پاشیدن، یا ضربه زدن و کاهش فعالیتهای جمعی و سازمانی اعم از مدنی و اپوزیسیون
4ـ استمرار سیاست حذف همچون سیاستی ساختاری، سیاست رهبرکشی و از سر راه برداشتن افراد ساختارشکن و پیشاهنگ (ترور دولتی بصورت نهانی و آشکار)
5ـ متوقف ساختن رشد و تکامل جنبش ملی ـ دمکراتیک کرد و ارسال پیام به مردم ایران
6ـ ایجاد شکاف در میان ملیتهای ایران، تفکیک مشکلاتشان از یکدیگر، رواج دادن به نوعی دشمنی مستقیم و غیرمستقیم در میان صفوف جامعه
7ـ عادیسازی روند روزانهی جنایت در جامعه به قصد بسترسازی برای سبعانیت بیشتر
8ـ ساکت نمودن صداهای معترض و پیشگیری از مطرح شدن و پیگیری مطالبات مردمی
9ـ و ...
اهداف فوقالذکر رژیم، اهدافی بودند که با ابتکار عمل و با استفاده از روش مبارزاتی مطلوب و برگزیدهی کردها با بنبست و شکست مواجه شد. توتالیتاریسم میخواهد با احساساتی نمودن مردم، عصبی کردن و تحقیر نمودنشان، یا آنها را در موضع انفعالی قرار دهد یا اینکه با به هیجان آوردن آنی آنان، نیروهای بالقوهی آنها را تخلیه نماید. به تعبیری دیگر هیجانی زودگذر که اندیشهای آنچنانی پشت آن نباشد و نتواند با نتایج و پیامدهای پیشبینی شده و پیشبینی نشدهاش به عنوان پروژه و پروسهای هدفمند در قلمرو عمومی نمود یابد.
اعتصاب 23 اردیبهشت به عنوان واکنش و همچنین کنشی در مقابل ترور دولتی 19 اردیبهشت، حضور کرد همچون خود کرد و نمایش ارادهی ملیاش بود. از جانبی اعلام انزجار از دیکتاتوری و احساس دین و اعلام وفاداری نسبت به شهیدان به عنوان ارزشمندترین سرمایههای ملی، از سوی دیگر اثبات موجودیت و اعلام آمادگی جهت نقشیابی مدنی برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت و آزادی بود. سیاست رژیم، دکترین و شانتاژی پوپولیستی است برای عبور از بحران و ادعای اقتدار، لیکن اعتصاب مردمخیزشی جهت صیانت از حقیقت بود. بنابراین پروسهای بلندمدت و زمانبر است که نباید پیروزی 23 اردیبهشت ما را مغرور و از خود بیخود نماید. زیرا 23 اردیبهشت، نه اوج و نهایت فعالیت و مقابلهی ملت کرد، بلکه برداشتن گامی مؤثر در مسیر و بستر مبارزاتی بود. نباید از یاد برد که اعتصاب و اتحاد برآمده از آن ماحصل پیام و عقلانیت مترقی و انقلابیای بود که بایستی به تقویت آن پرداخت. همچنین آسیبشناسی خیزش اخیر میتواند دینامیسمی برای نیل به اهداف و برداشتن گامهای اساسیتر، اگر چه متفاوت، اما موازی و کاملکننده در آینده باشد. تأمل در اینباره و تلاش برای اینکه چگونه میتوان این پتانسیل و سرمایه را کانالیزه و بصورتی فعالانه آن را در عرصهی عمومی پویا نمود و گسترش داد، ضرورتی انکارناپذیر است.
اعتصاب مردم کردستان ستایش و تعظیم برای مرگ نبود بلکه صیانت از پیام عشقورزی به زندگی شهیدان و اعلام پشتیبانی از زندانیان و سایر فعالین بود. اگر ما قادر به انتقال، تقویت و تعمیم این پیام نباشیم. 23 اردیبهشت تنها رویدادی تاریخی خواهد بود، تاریخی که شاید مجبور شویم دهها بار دگر در روزهای سیاه تکرار و تجربهاش کنیم، سهلانگاریی که هزینهای غیرقابل جبران را بر ما تحمیل خواهد ساخت. بنابراین ضروری است که 23 اردیبهشتماه را از مناسبتی برای به خود بالیدن و تمجید از خویش به بنمایه و خونی تازهتر جهت پویایی و استمرار در عرصهی اجتماع تبدیل نماییم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر