63سال اعدام آزادی
بیاننامهی جهانی حقوق بشر به عنوان مهمترین سند بینالمللی مرتبط با انسان در مادهی سوم تأکید میکند که: "هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد". وقتی که به عنوان یک کرد بدون درنظر گرفتن 29 مادهی دیگر بیاننامه، تنها این ماده را مورد توجه قرار میدهیم میدانیم که ما چگونه از تمامی عناصر مورد نیاز زندگیای شایستهی انسان محروم شدهایم. در کنار عدم وجود آزادی، آسایش و امنیت فردی، از اصلیترین حق طبیعی انسان و بنیادیترینش که حق برخورداری و بهرهمندی از حق حیات است محروم میشویم. پروسهای که برخی مواقع تصفیهی عمومی، یعنی کشتار دستهجمعی را درپیداشته و گاهی نیز رهبرکشی و نخبهکشی نتیجهی آن بوده است. قدرت حاکم از این طریق به دنبال کنترل ارادهی مستقل، آزادیهای فردی و جمعی انسان و جامعه است. بدین علت وقتی حکم مرگ، یعنی گرفتن بالاجبار حق حیات فردی را صادر میکند، تنها مرگ یک فرد و حکمی معمولی نیست زیرا در اینجا مسئلهی حاکم و محکوم و در حالتی عینیتر، مسئلهی قدرت و مردم مطرح بوده و اقتدار مسلط در قالب بردار کردن یک فرد، درپی نمایش قدرت و اعمال جبر خویش است. موجودیتی که استمرار خود را در گرو انحصار حق حیات محکوم، یعنی مردم میداند.
تاریخ حکمرانی در ایران به غیر از چند مقطع کوتاه تاریخی، بخصوص از مقطعی که به عنوان سرآغاز تأسیس دولت مدرن به شمار میرود همیشه گفتمان مرگمحور و رعبانگیز را تولید کرده است، ساختاری که خودش نیز اساساً دارای ماهیت و پیشزمینهی فکری اینچنینی و برآمده از آن بوده است. تفکری که موجودیت خود را در همسانسازی، تکصدایی و کشتن دیگری جسته و فرهنگی را تولید میکند که به عنوان فرهنگ نخبهکشی و جامعه نخبهکش شناخته میشود.
قدرت برآیند ارادهی سیاسی حاکم است و بر این اساس تصمیماتش سیاسی بوده و هدف از اجرای آن تأمین اهداف سیاسی از پیش مشخصی است که رابطه مستقیم با قدرت دارد. بدین علت زمانی که حکومتی حکم مرگ برای بقا و ماندگاری خود میدهد چنین احکامی فیالنفسه از قالب فردی خارج و با سرنوشت عمومی جامعه گره میخورد. زیرا هدف کشتن محکوم نیست بلکه به سکوت و به استثمار کشیدن مردمی است که همچون محکوم میاندیشند. بنابراین روی پیام چنین عملی به سوی مردم است و اجرای اعدام نیز تنها دارزدن جسم یک فرد نیست بلکه میخواهند اراده، مطالبات و جسارت ملت را بر صلیب کشیده و قبض روحش کنند. اگر در نیم قرن نخست سدهی بیستم قدرت حاکم بر کردستان نسبت به رهبران جنبش ملت کرد ترور سیاسی را به عنوان بخش اصلی از ساختار خود اعمال میکرد در اواسط این سده در موازات ترورهای سیاسی، اعدامهای سیاسی هم در گفتمان حاکم نمود یافت و در عمل نیز جامهی عمل به خود پوشید. روندی که با اعدام قاضی محمد، پیشوای کرد، در زمستان 1325 آغاز و طی همان سال جمع دیگری از شخصیتهای کرد به جرم فعالیت سیاسی اعدام شدند. پس از پیروزی انقلاب ملتهای ایران، اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی و به اصطلاح اعدامهای انقلابی به عنوان پدیدهای روزمره درآمد. بطور مثال، در مورخهی 12/3/62، 59 جوان مهابادی به طور همزمان اعدام شدند. سلسله اقداماتی که در چارچوب آن بنابر آمار مرکز فرهنگی "چاک"، طی دههی 60، حداقل 832 نفر در کردستان اعدام شدهاند. اگر چه در اینجا امکان بحث از عوامل، تأثیرات و پیامدهای آن اعدامها را نداریم اما پرسش اصلی یا ترس اساسی در اینجاست که چرا یکبار دیگر عقلانیت حاکم بر کردستان به راحتی و به سرعت به این نتیجه میرسد که پروسهی اعدامهای سیاسی را دوباره به جریان بیندازد؟ چرا در مدت بسیار کوتاهی، دو جوان 28 سالهی کرد (شهیدان: احسان فتاحیان و فصیح یاسمنی) را از دو منطقه بسیار حساس کردستان، کرماشان و خوی به دار آویخته و حکم اعدام 18 فعال سیاسی دیگر کرد را به مرحلهی اجرایی وارد ساخته است؟
در این میان بدون هیچگونه تردیدی، مرحلهی کنونی برای کردها حساسیتهای خاص خویش را داراست و در برابر آزمونی مهم و سرنوشتساز قرار داریم، مرحلهای که مواضع شایسته و همبستگی و هوشیاری ملی ما را میطلبد، زیرا تنها اشتراک مساعی، احساس مسئولیت در مقابل قربانیان و خودآگاهی جمعی ماست که ما را بر سیاست انسانکشی رژیم چیره و پیروز میگرداند.
سلام
پاسخحذفقبلا سر زدم اینجا اما خبری نبود. حالا بعد از چندوقت که سر می زنمبا این حجم نوشته مواجه شدم. حالا دیگه غصه نخور که ایران نیستی. مهم اینه که می نویسی.کارت حرف نداره پسر.قلمت همیشه ماندگار
ژیانت هر شیرین عارف گیان