۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

 جنبش سبز؛
 
 حرکتی غیرقابل بازگشت در قلمرو عمومی
 

22 بهمن‎ماه تجربه و آزمونی گرانبها برای قدرت حاکم، اپوزیسیون دمکرات، اصلاح‎طلبان حکومتی و توده‎های مردم بود، تا هر یک بتوانند پیام مورد نظر خویش را از آن برگیرند. اصلی‎ترین پیام، استمرار و حضور جنبش در حوزه‎ی عمومی اما در موقعیتی بغرنج و غیرسازماندهی شده می‎باشد. آشفتگی‎ای که به عدم وجود استراتژی شفاف و مشخص برمی‎گردد. هر چند جنبش کنونی به عنوان جنبشی شبکه‎ای و خودرهبر معرفی می‎شود، اما این مسئله نباید بهانه‎ای شود تا از فرموله‎کردن مطالبات، نوعی از ساختارگرایی و ارگانیزاسیون و هیأت و شورایی رهبری محروم گردد. مقایسه و برآورد شعارها و مطالبات مردم در طول 8 ماه گذشته و فرازو نشیب‎های موجود در روند جنبش طی همین مدت، فارغ از همه‎ی جوانب و ابعاد مثبت و چشمگیرش، با ضعف و خلأهای اساسی نیز روبه‎رو بوده است، حقیقتی که در 22 بهمن‎ماه به وضوح خود را نشان می‎دهد. حتی در این میان، شعاری مشترک و استراتژی روشنی به چشم نمی‎آید. شعار "مرگ بر دیکتاتور"، به عنوان بیان خواست مشترکی که برچیدن سیستم ولایت‎فقیه است به تنهایی نمی‎تواند عاملی برای همبستگی مبارزاتی باشد. زیرا روشنگری و شفافیت در مورد مطالبات است که می‎تواند، نقش دینامیکی را برعهده بگیرد و گرمابخش تنور تظاهراتها و پیشروی‎ها باشد، به عبارتی دیگر، آنچه را که قرار است بر‎پا سازیم به اندازه‎ی آنچه را که باید سرنگون کنیم، ارزشمند و دارای اهمیت است. مبرهن است که تنها وجود صداها و گفتمان‎های متنوع در یک جنبش متکثر و موزائیکی راه‎حل نیست، البته می‎توان به عنوان شرط لازم به آن نگاه کرد، اما شرط کافی در این میان، اعتراف همه‎ی طرفها به تنوع و تفاوتها و انعکاس صدا و خواسته‎های تمامی طیف‎ها می‎باشد. در اینجاست که علت عدم مشارکت فعال ملتها و طبقات و گروههای دیگر اجتماعی در چارچوب جنبش هویداست و جنبش همچون جنبشی خام و نارس به چشم می‎آید.این نقطه ضعف واقعیتی است که قدرت حاکم به خوبی آن را دریافته و از شکل‎گیری‎اش ممانعت بعمل آورده است. برای مثال، اگر چه در کردستان و مناطق دیگری که ملتهای تحت ستم ایران سکونت دارند، خیزش عمومی روی نداده است، اما هزینه‎های انسانی این مناطق با توجه به نسبت جمعیتی‎اشان، اگر بیشتر از مناطقی که اعتراضات در آن صورت گرفته است، بیشتر نباشد، کمتر نیست. از اعدام‎‎ها و شکنجه‎ها گرفته تا بازداشت‎ها و حاکم نمودن جو رعب و حکومت نظامی. اگر بطور واقعبینانه وضعیت را بسنجیم، یکی از کاراترین مکانیسم‎ها برای در تنگنا قراردادن رژیم و به موضع انفعالی کشیدنش، بالفعل کردن تمامی پتانسیل‎های موجود است، نه شعارهای کلی و مبهمی که تردید و بیگانگی و لاقیدی اجتماعی ـ سیاسی را به همراه دارد. واقعیتی که می‎شد ضمن قبول و اهتمام به آن، میدان شانتاژ رژیم را در 22 بهمن تا حد چشمگیری محدود ساخت.
اینکه تجمع سمپاتهای حکومت در 22 بهمن بیشتر بوده است یا شمار مخالفان، اگر چه فاکتی غیرقابل انکار است لیکن با هیچگونه پارامتری نمی‎توان آن را معیاری برای قضاوت در رابطه با نیروی مردم و نیروی سلطه قرار داد. 22 بهمن حداقل در طی 8 ماه گذشته یکبار دیگر این مسئله را اثبات کرد که اقتدارگرایی و سایه شبح ترس بر سر ناراضیان تا حد قابل توجهی کاربرد خود را از دست داده است، یا به معنای دیگر، به کار گرفتن و اعمال مستمر و مکرر آن، تأثیرات خوفناکش را خنثی نموده و مردم با تجربه‎کردن و آزمونش بر وحشت ناشی از آن چیره شده‎اند. حقیقتی که حضور عینی مردم در عرصه‎ی عمومی را در پی داشته و کمک به شکل‎گیری فضایی نموده است که "همبستگی اجتماعی" نتیجه‎ی محسوس آن بوده است. همچنانکه پیشتر اشاره شد، جنبش معایب و ضعف‎های خاص خویش را دارد، لیکن این مسئله به مفهوم انکار نتایج ارزشمند آن که هستی‎یافتن فرهنگی نوین در عرصه‎ی مبارزاتی و سیاق‎های متنوع مقابله‎‎جویی است، نیست. جنبش کنونی، خیزش نسل نوین و نتیجه‎ی مدرنیته و پیامدهای آنست. پروسه‎ای که هنجارها و ازشهای سنتی را که منشأ قدرت حاکم بوده است، کمرنگ یا به تمامی از مشروعیت انداخته و در مسیر مطرح ساختن نگرشهای نوینی همچون: پلورالیسم، تلرانس، سکولاریسم و اومانیسم و ... گام برمی‎دارد. روند اعتراضات و استمرار آن در 22 بهمن ـ اگر چه بطور ضعیف ـ حاکی از نوعی تحول گسترده و عمیق فرهنگی و تغییر نگرشی اجتماعی ـ سیاسی است که شکافی واقعی و آشکارا را در میان فرهنگ حکومتی و فرهنگ جامعه ایجاد نموده و عصیانی برای اعاده حیثیت و بازگرداندن پرستیژ انسانی و ملی را در پی داشته است. البته پدیده‎ای اینچنینی، حالتی طبیعی و آنی نیست، بلکه برایند تکامل فرهنگ عمومی و ایجاد طبقه‎ی متوسط همپیوند با طبقات حاشیه‎ای جامعه برخلاف روند دلخواه رژیم است، که همزمان با بیان خواسته‎هایشان، دینامیسمی برای نقش‎بازی کردن اقشاری از جامعه هستند که خیلی مورد اهتمام قرار نگرفته و در پیرامون مسائل قرار گرفته‎اند. ایجاد چنین فضایی، حالت "بیگانگی" شکل گرفته در حوزه‎ی عمومی را کنار زده و به جای آن "همبستگی اجتماعی" یا به بیانی دیگر، "وجدان جمعی" و "مسئولیت اجتماعی" را برای شهروندان نهادینه می‎کند. بنابراین خیابانها که پیشتر مملو از سهل‎انگاری و بازتولید‎کننده‎ی بی‎تفاوتی نسبت به یکدیگر بود، اکنون به محلی برای روایت فریاد و درد مشترک و تجلیگر رابطه میان سیاست و زندگی، یا به عبارتی دیگر جان بخشیدن به فضایی مرده و مسکون است که اساسی‎ترین نتیجه‎اش تابوشکنی و زدودن ترس و وحشت از قلمرو عمومی است. در چنین شرایطی، مبارزه دوقطبی شده است و همزمان دیکتاتور و فرهنگ دیکتاتوری را آماج قرار می‎دهد. زیرا در 22 بهمن 57، با اینکه دیکتاتور سقوط کرد، اما میراثش باعث شد که استبداد و اقتدارگرائی‎ای مطلق‎تر جای آن را بگیرد. این مسئله بصورت حداقلی یکی از مقولاتی است که خیزشهای کنونی و پیشین را از یکدیگر تفکیک می‎کند، اگر چه هنوز هم دارای تمامی عناصر و مؤلفه‎های دمکراتیک نیست، اما روند حوادث از تک‎صدایی بسوی چند صدایی است و ظرفیت این را دارد که همچون چتری تمامی طرفها را با هویت خاص خودشان دربر بگیرد. اساسی‎ترین شروط برای ایجاد این مهم نیز، تعیین شعارها، استراتژی و شورای رهبری موقت جنبش است.
زیرا هیچ جنبشی نمی‎تواند خود را از وجود رهبر فکری و رهبر عملی بی‎نیاز بداند. شاید حضور توده‎های مردمی در خیابانها برای مدتی موقت تأثیرگذار باشد، اما آنچه که در نهایت می‎تواند ماندگاری یک جنبش را تضمین نماید. سازماندهی، برنامه‎ای منسجم و هنر حفظ و صیانت از آن است که به چگونگی انتخاب تاکتیک‎ها و تجربه اندوختن از شکست‎ها برمی‎گردد.
با اینکه 22 بهمن در مقام مقایسه با روز عاشورا، 16 آذر، 13 آبان و روز قدس، با وجود همه‎ی انتظاراتی که از آن می‎رفت، نتیجه‎ی دلخواه را نداشت. اما از یاد نبریم که در مقایسه با سی 22 بهمن پیشتر، پدیده‎ای نادر و بی‎مانند بود. از منظری دیگر، 22 بهمن رودررویی بسیار مهم میان رژیم و جنبش بود که به علت بی‎برنامگی و تاکتیکهای غلط و خوانش اشتباه و انتظارات بیش از حد و نادرست، حتی اهداف حداقلی‎اش را متحقق نساخت. البته این به مفهوم پیروزی رژیم نیست. زیرا رژیم وعده‎ی خاتمه دادن به "فتنه" (اعتراضات) را داده بود، اما جنبش اگر چه ضعیف، اما با این حال توانست وجود خویش را اثبات کند.
رژیم در حال حاضر، نه توانایی جذب نخبه‎ها و ایجاد اقناع و رضایت عمومی در درون را دارد و نه در سطح برون‎مرزی دارای پرستیژ و جایگاهی بین‎المللی است. همزمان با این نیروی سرکوبگرش نیز اگرچه هنوزم با خشونت عمل می‎کنند، اما ایمان پیشین را نداشته و بخشی از بدنه‎اش به طور مستمر در حال ریزش است. بنابراین در شرایطی اینگونه، اگر طرفهای مختلف حاضر در جنبش، توانایی خوانش و تحلیل درستی از ضعف‎ها و فرصت‎سوزی‎ها در 22 بهمن را داشته باشند و با دقت و ژرف‎بینی موقعیت‎ها و مناسبت‎های پیش‎رو را برآورد و تحلیل کنند، می‎توانند ضربه‎ای کاری و فلج‎کننده را بر قدرت حاکم و نیروی سرکوبگرش وارد سازند.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر