جنبش سبز؛
حرکتی غیرقابل بازگشت در قلمرو عمومی
22 بهمنماه تجربه و آزمونی گرانبها برای قدرت حاکم، اپوزیسیون دمکرات، اصلاحطلبان حکومتی و تودههای مردم بود، تا هر یک بتوانند پیام مورد نظر خویش را از آن برگیرند. اصلیترین پیام، استمرار و حضور جنبش در حوزهی عمومی اما در موقعیتی بغرنج و غیرسازماندهی شده میباشد. آشفتگیای که به عدم وجود استراتژی شفاف و مشخص برمیگردد. هر چند جنبش کنونی به عنوان جنبشی شبکهای و خودرهبر معرفی میشود، اما این مسئله نباید بهانهای شود تا از فرمولهکردن مطالبات، نوعی از ساختارگرایی و ارگانیزاسیون و هیأت و شورایی رهبری محروم گردد. مقایسه و برآورد شعارها و مطالبات مردم در طول 8 ماه گذشته و فرازو نشیبهای موجود در روند جنبش طی همین مدت، فارغ از همهی جوانب و ابعاد مثبت و چشمگیرش، با ضعف و خلأهای اساسی نیز روبهرو بوده است، حقیقتی که در 22 بهمنماه به وضوح خود را نشان میدهد. حتی در این میان، شعاری مشترک و استراتژی روشنی به چشم نمیآید. شعار "مرگ بر دیکتاتور"، به عنوان بیان خواست مشترکی که برچیدن سیستم ولایتفقیه است به تنهایی نمیتواند عاملی برای همبستگی مبارزاتی باشد. زیرا روشنگری و شفافیت در مورد مطالبات است که میتواند، نقش دینامیکی را برعهده بگیرد و گرمابخش تنور تظاهراتها و پیشرویها باشد، به عبارتی دیگر، آنچه را که قرار است برپا سازیم به اندازهی آنچه را که باید سرنگون کنیم، ارزشمند و دارای اهمیت است. مبرهن است که تنها وجود صداها و گفتمانهای متنوع در یک جنبش متکثر و موزائیکی راهحل نیست، البته میتوان به عنوان شرط لازم به آن نگاه کرد، اما شرط کافی در این میان، اعتراف همهی طرفها به تنوع و تفاوتها و انعکاس صدا و خواستههای تمامی طیفها میباشد. در اینجاست که علت عدم مشارکت فعال ملتها و طبقات و گروههای دیگر اجتماعی در چارچوب جنبش هویداست و جنبش همچون جنبشی خام و نارس به چشم میآید.این نقطه ضعف واقعیتی است که قدرت حاکم به خوبی آن را دریافته و از شکلگیریاش ممانعت بعمل آورده است. برای مثال، اگر چه در کردستان و مناطق دیگری که ملتهای تحت ستم ایران سکونت دارند، خیزش عمومی روی نداده است، اما هزینههای انسانی این مناطق با توجه به نسبت جمعیتیاشان، اگر بیشتر از مناطقی که اعتراضات در آن صورت گرفته است، بیشتر نباشد، کمتر نیست. از اعدامها و شکنجهها گرفته تا بازداشتها و حاکم نمودن جو رعب و حکومت نظامی. اگر بطور واقعبینانه وضعیت را بسنجیم، یکی از کاراترین مکانیسمها برای در تنگنا قراردادن رژیم و به موضع انفعالی کشیدنش، بالفعل کردن تمامی پتانسیلهای موجود است، نه شعارهای کلی و مبهمی که تردید و بیگانگی و لاقیدی اجتماعی ـ سیاسی را به همراه دارد. واقعیتی که میشد ضمن قبول و اهتمام به آن، میدان شانتاژ رژیم را در 22 بهمن تا حد چشمگیری محدود ساخت.
اینکه تجمع سمپاتهای حکومت در 22 بهمن بیشتر بوده است یا شمار مخالفان، اگر چه فاکتی غیرقابل انکار است لیکن با هیچگونه پارامتری نمیتوان آن را معیاری برای قضاوت در رابطه با نیروی مردم و نیروی سلطه قرار داد. 22 بهمن حداقل در طی 8 ماه گذشته یکبار دیگر این مسئله را اثبات کرد که اقتدارگرایی و سایه شبح ترس بر سر ناراضیان تا حد قابل توجهی کاربرد خود را از دست داده است، یا به معنای دیگر، به کار گرفتن و اعمال مستمر و مکرر آن، تأثیرات خوفناکش را خنثی نموده و مردم با تجربهکردن و آزمونش بر وحشت ناشی از آن چیره شدهاند. حقیقتی که حضور عینی مردم در عرصهی عمومی را در پی داشته و کمک به شکلگیری فضایی نموده است که "همبستگی اجتماعی" نتیجهی محسوس آن بوده است. همچنانکه پیشتر اشاره شد، جنبش معایب و ضعفهای خاص خویش را دارد، لیکن این مسئله به مفهوم انکار نتایج ارزشمند آن که هستییافتن فرهنگی نوین در عرصهی مبارزاتی و سیاقهای متنوع مقابلهجویی است، نیست. جنبش کنونی، خیزش نسل نوین و نتیجهی مدرنیته و پیامدهای آنست. پروسهای که هنجارها و ازشهای سنتی را که منشأ قدرت حاکم بوده است، کمرنگ یا به تمامی از مشروعیت انداخته و در مسیر مطرح ساختن نگرشهای نوینی همچون: پلورالیسم، تلرانس، سکولاریسم و اومانیسم و ... گام برمیدارد. روند اعتراضات و استمرار آن در 22 بهمن ـ اگر چه بطور ضعیف ـ حاکی از نوعی تحول گسترده و عمیق فرهنگی و تغییر نگرشی اجتماعی ـ سیاسی است که شکافی واقعی و آشکارا را در میان فرهنگ حکومتی و فرهنگ جامعه ایجاد نموده و عصیانی برای اعاده حیثیت و بازگرداندن پرستیژ انسانی و ملی را در پی داشته است. البته پدیدهای اینچنینی، حالتی طبیعی و آنی نیست، بلکه برایند تکامل فرهنگ عمومی و ایجاد طبقهی متوسط همپیوند با طبقات حاشیهای جامعه برخلاف روند دلخواه رژیم است، که همزمان با بیان خواستههایشان، دینامیسمی برای نقشبازی کردن اقشاری از جامعه هستند که خیلی مورد اهتمام قرار نگرفته و در پیرامون مسائل قرار گرفتهاند. ایجاد چنین فضایی، حالت "بیگانگی" شکل گرفته در حوزهی عمومی را کنار زده و به جای آن "همبستگی اجتماعی" یا به بیانی دیگر، "وجدان جمعی" و "مسئولیت اجتماعی" را برای شهروندان نهادینه میکند. بنابراین خیابانها که پیشتر مملو از سهلانگاری و بازتولیدکنندهی بیتفاوتی نسبت به یکدیگر بود، اکنون به محلی برای روایت فریاد و درد مشترک و تجلیگر رابطه میان سیاست و زندگی، یا به عبارتی دیگر جان بخشیدن به فضایی مرده و مسکون است که اساسیترین نتیجهاش تابوشکنی و زدودن ترس و وحشت از قلمرو عمومی است. در چنین شرایطی، مبارزه دوقطبی شده است و همزمان دیکتاتور و فرهنگ دیکتاتوری را آماج قرار میدهد. زیرا در 22 بهمن 57، با اینکه دیکتاتور سقوط کرد، اما میراثش باعث شد که استبداد و اقتدارگرائیای مطلقتر جای آن را بگیرد. این مسئله بصورت حداقلی یکی از مقولاتی است که خیزشهای کنونی و پیشین را از یکدیگر تفکیک میکند، اگر چه هنوز هم دارای تمامی عناصر و مؤلفههای دمکراتیک نیست، اما روند حوادث از تکصدایی بسوی چند صدایی است و ظرفیت این را دارد که همچون چتری تمامی طرفها را با هویت خاص خودشان دربر بگیرد. اساسیترین شروط برای ایجاد این مهم نیز، تعیین شعارها، استراتژی و شورای رهبری موقت جنبش است.
زیرا هیچ جنبشی نمیتواند خود را از وجود رهبر فکری و رهبر عملی بینیاز بداند. شاید حضور تودههای مردمی در خیابانها برای مدتی موقت تأثیرگذار باشد، اما آنچه که در نهایت میتواند ماندگاری یک جنبش را تضمین نماید. سازماندهی، برنامهای منسجم و هنر حفظ و صیانت از آن است که به چگونگی انتخاب تاکتیکها و تجربه اندوختن از شکستها برمیگردد.
با اینکه 22 بهمن در مقام مقایسه با روز عاشورا، 16 آذر، 13 آبان و روز قدس، با وجود همهی انتظاراتی که از آن میرفت، نتیجهی دلخواه را نداشت. اما از یاد نبریم که در مقایسه با سی 22 بهمن پیشتر، پدیدهای نادر و بیمانند بود. از منظری دیگر، 22 بهمن رودررویی بسیار مهم میان رژیم و جنبش بود که به علت بیبرنامگی و تاکتیکهای غلط و خوانش اشتباه و انتظارات بیش از حد و نادرست، حتی اهداف حداقلیاش را متحقق نساخت. البته این به مفهوم پیروزی رژیم نیست. زیرا رژیم وعدهی خاتمه دادن به "فتنه" (اعتراضات) را داده بود، اما جنبش اگر چه ضعیف، اما با این حال توانست وجود خویش را اثبات کند.
رژیم در حال حاضر، نه توانایی جذب نخبهها و ایجاد اقناع و رضایت عمومی در درون را دارد و نه در سطح برونمرزی دارای پرستیژ و جایگاهی بینالمللی است. همزمان با این نیروی سرکوبگرش نیز اگرچه هنوزم با خشونت عمل میکنند، اما ایمان پیشین را نداشته و بخشی از بدنهاش به طور مستمر در حال ریزش است. بنابراین در شرایطی اینگونه، اگر طرفهای مختلف حاضر در جنبش، توانایی خوانش و تحلیل درستی از ضعفها و فرصتسوزیها در 22 بهمن را داشته باشند و با دقت و ژرفبینی موقعیتها و مناسبتهای پیشرو را برآورد و تحلیل کنند، میتوانند ضربهای کاری و فلجکننده را بر قدرت حاکم و نیروی سرکوبگرش وارد سازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر