خبرگان؛ ابزار تحمیق و نقاب فریب
توتالیتاریسم در عصر کنونی به علت برخورداری از ساختار و سیستم مختص به خویش، به صورت صوری بسیاری از مؤسسات و نهادی مشابه نهادهای موجود در جوامع دمکراتیک را دارا میباشد و حتی در قانون اساسی تحمیلی خویش نیز وظایف و حوزهی اختیارات آنها را مشخص و ترسیم مینماید. پروسهای که در کوتاهمدت باعث موفقیت استبداد در به انحراف کشاندن افکار عمومی و به بازی گرفتن آنها شده است. جمهوری اسلامی نمود کامل این قبیل دیکتاتوریها و مجلس خبرگان آن در زمرهی نهادهای اصلی در فریب افکار عمومی میباشد.
مجلس خبرگان رهبری رژیم براساس اصل 107 قانون اساسی جمهوری اسلامی و با حضور 86 به اصطلاح نمایندهی مردمی تشکیل شده است که وظیفهی معرفی، نظارت بر عملکرد رهبری و نهادهای تحت امرش و حتی برکناری رهبری را نیز بر عهده دارد. بدین علت در نگاه صوری و از لحاظ نظری به عنوان عالیترین مرجع تصمیمگیری در ایران به شمار میرود. اما بازهم در اینجا، پارادوکسیکال بودن جمهوری اسلامی و به نوعی جمع اضداد به وضوح نمود مییابد، زیرا از سویی همهی اعضای مجلس خبرگان باید از طرف "شورای نگهبان" دستنشاندهی ولیفقیه تأیید صلاحیت شوند و از صافی آن شورا برای نامزدی بگذرند، و از سوی دیگر بنابر تبیین جایگاه ولی فقیه در ساختار جمهوری اسلامی، رهبر فراقانونی بوده و از قدرتی مطلق برخوردار میباشد که در چارچوب نمیگنجد و محدودیتپذیر نیست. همچنین آنچه که تاکنون در عرصهی عمل مشاهده شده، این است که معیار و شاخص هر چیزی، همترازی و همراهی و همگونگی با امیال و خواستهای رهبر است، حتی قوانین نیز از این قاعده مستثنا نیستند و رهبر حتی در مقابل قوانین مصوب شدهی خویش نیز پاسخگو نمیباشد. که بهترین شاهد این مدعا نیز آخرین نشست مجلس خبرگان، یعنی ششمین اجلاس دورهی چهارم مجلس خبرگان طی روزهای سهشنبه و چهارشنبه، مورخهی 31 شهریور و یکم مهرماه بود. همچنین لازم به ذکر است که اکثریت اعضای خبرگان یا امامان جمعهای هستند که از طرف خامنهای تحمیل شدهاند یا نمایندگان منصوب شدهاش در ارگانهای مختلف حکومتی هستند.
طی چند ماه اخیر که رژیم دست به گریبان بحرانی فراگیر بود و در حال حاضر نیز با آن دستوپنجه نرم میکند، هر دو جناح چپ و راست رژیم نهایت تلاش خویش را جهت کنترل سیر حوادث از طریق انتشار و ترویج امکان استفاده از فرصتها و ظرفیتهای موجود در قانون اساسی به کار بستند که اصلیترین آنها هم مجلس خبرگان بود. مجلسی که میتوان تحت عنوان خنثیترین و ناکارآمدترین ارگان رژیم که تعدادی آخوند منفعل، دستآموز و بیاراده قالبندی آن را تشکیل میدهند از آن نام برد. در موازات این اقدامات، جناح به اصطلاح اصلاحطلب نیز بر استفاده از این کارت تأکید و بدین شیوه اذهان عمومی را به مسائل حاشیهای و انحرافی مشغول مینمودند. در این میان طرح مسئلهی شورای رهبری و رایزنیهای هاشمی در این باره را ترویج و برجسته کردند و پس از آن نیز نمایندگان ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی طی نامهای خواستار موضعگیری خبرگان با استناد به اصل 111 قانون مبنی بر رسیدگی به اقدامات و مواضع رهبری شدند، یا به عبارتی دیگر متوسل به مکانیسمی غیرکارآمد و امتحان پس داده شدند که متکی و معتقد به امکان اصلاح از درون رژیم است. که خود این مسئله و اتخاذ اینگونه مواضع بیانگر این حقیقت است که اصلاحطلبان حکومتی در اساس هیچگونه تضاد و دیدگاه متفاوتی نسبت به مبانی فکری، ایدئولوژیکی و ساختار رژیم نداشته و تنها کشمکشهای آنان بر سر متد پیادهنمودن و اجرایی کردن آن است. زیرا آنان طی این مدت جهت برآوردن مطالبات مردمی، مجلس خبرگانی را به عنوان مکانیسم احقاق حق پیشنهاد مینمودند که حتی طی همهی این سالها، سابقهای از آن در مورد توصیهای ساده به رهبری هم وجود ندارد و به جای نظارت، قلادهی تابعیت و مقلدی را بر گردن آویخته و به جای انتقاد از رهبری، از او پند و اندرز و نصیحت و رهنمود گرفتهاند. به غیر از اینها باید اذعان نمود که همیشه کسانی بر این کرسیها جلوس کردهاند که نه از قدرت و اعتبار مذهبی آنچنانی و نه از اقتدار و نفوذ سیاسیای در بین تودههای مردمی برخوردار بودهاند، بدین علت هرگز نتوانستهاند نقش و جایگاه نظارت را برای خود قائل شوند. همچنانکه آیتالله دستغیب از اعضای خبرگان میگوید: "چه شده که در مواقع لزوم که مجلس خبرگان باید تشکیل جلسه دهد و تخلفات از قانون اساسی را پیگیری کند، نمیکند یا نمیتواند"؟ شاید بهترین پاسخ به این سؤال، بیانیهای با امضای 50 تن از اعضای خبرگان در اوایل مردادماه امسال باشد که گفته بودند "فصلالخطاب در امور رهبری است".
با توجه به موارد و دلایل ذکر شده عیان میگردد که قانون و نهادهای قانونی در چارچوب جمهوری اسلامی در هر سطح و جایگاهی که باشند بدان اندازه که نقش تحمیق و فریبکارانه بازی میکنند و به عنوان کارتی جهت به سکوت کشاندن جامعه و منتقدان به کار گرفته میشوند، هرگز نتوانستهاند ضمانتی جهت مشارکت مردم در لایههای قدرت باشند. این مسئله سبب گردیده است که اینگونه نهادها، ماهیتی ضدخلقی و سرکوبگرانه داشته باشند و در روزهای تنگنا و بحرانی تحت لوای پیگیری از مجاری قانونی به قلب حقایق بپردازند. این حقیقتی است که جناح چپ رژیم و بیش از همهی آنان، رفسنجانی به عنوان رئیس خبرگان به خوبی از کاربرد آن آگاه بود اما برای حفظ رژیم تلاشهای همهجانبهای نمودند که مطالبات مردمی و مسئولیت نمایندگی کردن امواج اعتراضی را به اینگونه ارگانها واگذار نمایند. مجلسی که در بیانیهی 9 بندی خود، خیزشهای مردمی را "فتنه"، "اغتشاشگری" و "غفلت و سوءرفتار" معرفی میکند و به سرکوب مردم چراغ سبز نشان داده و تهدیدات خامنهای برای اعمال خشونت از طریق خطبههای 29 خرداد و 21 رمضان را "هدایتهای هوشمندانه، راهگشا، تاریخی و سرنوشتساز" دانسته است. همچنین دربند سوم ضمن "تجدید بیعت" با خامنهای گفته شده است وی را "تنها گزینهای میدانند که لباس رهبری امت بر قامتش زیبنده است" و از "تدابیر حکیمانهاش برای خاموش کردن" آتش فتنه قدردانی کردهاند. آنها همچنین ضمن تبریک به احمدینژاد، به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دهم را "فصل جدیدی در تاریخ انقلاب اسلامی" خواندهاند که "اثبات کرد ... انقلاب بیش از همیشه از پشتوانه حمایت عظیم مردمی برخوردار است" و گفتهاند که "ولایت فقیه در عرصه انتخابات کارآمدی خود را بیش از پیش به نمایش گذاشت".
با اینکه رفسنجانی در هنگام قرائت بیانیه در آنجا حضور نداشته، اما احمد خاتمی متذکر شده است که تمام مفاد بیانیه پایانی به تأیید رفسنجانی رسیده است. واقعیتی که بیانگر این حقیقت است که هرگونه امیدواری به احتمال اصلاحات از دورن رژیم و تغییر واقعی از سوی جناح چپ حکومتی سرابی بیش نیست. زیرا چالش و مانع اصلی، قانون اساسی و ساختار ناهمخوان با دمکراسی رژیم است، بدین علت امکان و ظرفیت اجرای هیچگونه پروژهی اصلاحی وجود ندارد.
بهترین سند اثبات این مدعا نیز همین نشست خبرگان، اظهارات نمایندگان حاضر و بیاننامه پایانی آن است. بنابراین هرگونه تلاش و فراخوانی برای امیدبستن مردم به احقاق و پیگیری حقوقشان از کانالهایی اینچنینی (درون ساختاری)، عملی کاملآً انحرافی میباشد که بهغیر از اینکه به حفظ منافع و مصالح و ماندگاری توتالیتاریسم یاری میرساند، هیچگونه نتیجهی مثبتی در بر نخواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر