د.شرفکندی، مفهوم ملت باوری و سمبل انقلابیگری
کشورهای کثیرالملله خاورمیانه که تعدادی از آنها در اوایل سدهی بیستم در مقیاس و مساحت کنونیاشان شکل گرفته و به گونهای غیرمطلوب و متفاوت با خواست ملیتهای دیگر، قرارداد هموطن نمودن برخی از ملتهای دیگر را در چهارچوب مرزی سرزمین ساختگی خویش با اعمال جبر و تبلیغات فریبکارانه تحمیل نمودند، بدون آنکه پس از تعیین مرزهای سرزمین خویش به وجود متفاوت و هویت خاص سایر ملیتهای ساکن در وطن مورد ادعایشان وقعی نهند یا اقلیت ملی را در کشور خود به رسمیت شناخته و به حضورشان اعتراف نمایند. کردها یکی از معدود ملتهایی بودند که خاکشان در بین چهار کشور منطقه تقسیم و مردمشان دچار پراکندگی و جدایی از همدیگر شدند. این وضعیت از سویی سرکوب سیستماتیک ملتهای تحت ستم را به دنبال داشت بهطوری که ترور به عنوان بخشی اصلی از ماهیت و ساختار حکمرانی و اقتدار تحمیلی آنان واقعیت یافت تا بلکه دولت ـ ملت دلخواه و واحد آنان شکل گیرد. اما از جهتی دیگر این قبیل اعمال خمیرمایهی قیام و خیزشهای بلندمدت و بیگسست در درازای یک قرن پیشین بود.
خصوصیت اصلی حرکتهای آزادیبخش در کشورهای شرقی و منجمله کردستان، ضرورت وجود رهبر کاریزما، صاحب اتوریته و قاطع در عرصهی مبارزه بود. اگرچه حزب دمکرات در میانههای سدهی بیستم با مدرن کردن جنبش کرد و نهادینهنمودن قیام سعی کرد که افراد بتوانند هر یک به نسبت توانایی خویش مسئولیت هدایت و رهبری برعهده گیرند تا در صورت هرگونه ضربه و حملهای به نسبت رهبری جنبش استمرار مبارزه، استقلال سازمانی و روحیهی انقلابی خویش را حفظ نمایند.
اما این تلاشها هرگز مانع از آن نشد که مردم نقش مؤثر و تأثیرگذار رهبر را به فراموشی بسپارند زیرا رهبران کرد، بخصوص رهبران ملی در حزب دمکرات، رهبرانی معمولی نبودند بلکه آنان بهطور همزمان ضمن مبارزه با استبداد و خفقان حاکم و عقبماندگی جامعه، سعی در ایجاد آگاهی جمعی و تقویت هوشیاری ملی به نسبت حقوق انسانیشان و نهادینهکردن خواستها و فرهنگسازی نمودهاند. به این علت رهبران دمکرات به عنوان شخص حقیقی نیز از سوی دشمنان منشاء و محل هراسی بزرگ بوده و در حقیقت وجود حزب و جنبش را در پیوند مستقیم با وجود آنان دانستهاند بیآنکه به این مهم بیایند که رهبران دمکرات با مدرننمودن مبارزه، یعنی بهرهگیری از عقل ابزاری و عقل انتقادی، زیربنایی مستحکم را ایجاد کرده که شهیدشدن افراد یا هرگونه اقدام دژخیمانهی دیگری تأثیر آنچنانی بر اصل جنبش نخواهد گذاشت زیرا جنبش برمبنای سیستمی علمی تأسیس شده و تمامی افراد میتوانند به میزان توانایی و استعداد انقلابی خویش در سطوح مختلف آن جای گیرند. در واقع رهبران دمکرات هیچوقت جنبش و مردم را وابسته و ضمیمهی خویش نساختند بلکه در نهایت تواضع و فروتنی تا آخرین قطره خونشان جهت سعادتمندی و آزادی مردم و میهن استبدادزدهاشان مبارزه کردند. همچنانکه در فاصلهی زمانی کمتر از یک قرن، چهار تن از رهبران اندیشمند و ملی قربانی توطئه و دستگاه ترور شده و با برنامهی از پیش طراحی شدهی رژیم مرکزی ایران به شهادت میرسند. بهایی که در واقع، بهایی بسیار گزاف و هنگفت برای یک ملت به شمار میرود.
قرن بیستم با ترور اسماعیلآقا سمکو آغاز و با ترور دکتر شرفکندی به پایان میرسد. دو رهبری که هر دوی آنان از برجستهترین رهبران ملی، انقلابی و خطرساز علیه استثمارگران بودند رهبرانی که بدون وجود آنان خلائی عظیم و شکافی عمیق در تاریخ میهنی و مبارزاتی کردها نمایان میگشت. شهید سمکو به عنوان ناسیونالیستترین رهبر انقلابی جنبشهای کلاسیک کرد، با مبارزهی مسلحانه، انتشار روزنامه، گشایش مدرسه به زبان کردی، تماس با قدرتهای وقت، نیروهای انقلابی بخشهای دیگر کردستان، مبارزان جنگل در ایران و همچنین گروههای آزادیخواه دیگر کردستان ایران، بنیان ملیگرایی کرد را استحکام بخشید و توسعه داد، در اواخر سده نیز دکتر شرفکندی با رهبریکردن جنبش در دشوارترین مرحلهی سرنوشتساز و تاریخیاش، ماندگاری دستاوردهای یک قرن گذشته و تداوم مبارزه و پایداری را تضمین و استمرار بخشید. مبارزهای که بدون وجود دکتر سعید نگهداری و تقویتش غیرممکن و محال بود، کنشی که بهغیر از وی به عنوان باتجربهترین و آگاهترین شخص نسبت به مکتب دمکرات و قاسملو از شخصی دیگر برنمیآمد.
بدین سبب درک تأثیری آنچنان گسترده و همهگیر در مدت زمانی اندک و بسیار حساس نیاز به تعمق ژرف و خوانشی متفاوتتر دارد. رهبری که میتوان گفت دشمن پیشتر از ملتش شخصیت بزرگ و توانمندی و خطرات وجود او را نسبت به حاکمیتش احساس کرد، بدین علت جهت از میان برداشتن دکتر شرفکندی هنگفتترین هزینهها را اختصاص و تقبل کرد بهطوری که بزرگترین هزینهای که تاکنون حکومت مرکزی ایران برای ترور رهبران ملت کرد یا ایران تقبل کرده باشد و همچنان نیز دست به گریبان پیامدهای ناشی از آن باشد، ترور دکتر صادق شرفکندی است.
دستگاه ترور آخوندهای حاکم که انتظار داشت پس از ترور دکتر قاسملو، جنبش رهاییبخش کرد در کردستان ایران متلاشی یا حداقل ضعیف و منزوی گردد و در نبود دکتر قاسملو پل ارتباطی کرد با دنیای بیرون قطع و با جداشدن از سرچشمههای اندیشهی دمکراتیک و انسان محورانهی وی به سوی ناسیونالیسم دگم و واپسگرایانه کشیده شده و به خشونت عریان دست بزند یا سایه جنگ قدرت و تضادهای داخلی بر درون حزب مستولی گردد، با وجود شخصیتی همچون کاک سعید به هیچ یک از اهداف مورد نظرش دست نیافت. دکتر صادق که سالها پیش از پیروزی انقلاب ملتهای ایران همسنگری و رفاقت دکتر قاسملو را برگزیده بود در سالهای ممتدد پس از انقلاب و مبارزهی داخل شهر و کوهستان پشتیبان قدرتمند دکتر قاسملو و اجراکنندهی ایدههای علمیاش بود، به مفهومی دیگر شرفکندی، قاسملویی دیگر در صفوف انقلابیون بود. درست است که شهید قاسملو اندیشمند بیهمتای عصر خویش و حتی پس از زمان خود است اما آنکه توانست بیش از شخص دکتر قاسملو ایده و نظریات وی را همهگیر و گسترش داده و اندیشهی قاسملو را درس مکتبهای مبارزه و آکادمی دمکرات نماید و کادرهای آگاه و شایسته، تعلیم و تربیت نماید، دکتر شرفکندی بود. شخصیتی انقلابی، قاطع، شناخته شده و خوشنام، میهندوست و مهمتر از همه آکادمیست، دنیا دیده و آشنا با اوضاع و سیاست جهانی، منطقهای و کردستانی، همچنین به عنوان دیپلماتی صاحب تجربه و کارکشته که سالها در مراکز دانشگاهی اروپا تحصیل کرده بود و تجارب مدیریت رهبری دکتر قاسملو را در میدان عمل و فعالیت تجربه و شناخته و فراگرفته بود، بزرگ شخصیتی شد که توانست ترور دکتر قاسملو را از نقطهی مصیبتدیدگی و ناامیدی به نیرو و دینامیزمی جهت تلاش افزونتر و مقابلهی همهجانبهتر تبدیل نماید، همچنانکه دکتر قاسملو گفته بود که: "بهترین پاداش برای شهیدان، ادامه دادن راه آنان است". بدین علت کاک سعید آماج ترور رژیم اسلامی قرار گرفت و به همراه همراهانش آقایان: فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی در مورخهی 17 سپتامبر 1992 برابر با 26 شهریورماه 1371 در کشور آلمان به شهادت رسیدند تروری که ضربهای جانکاه و نابهنگام بر پیکر کرد و جنبش بود، اما بزرگترین رسوایی را نیز برای رهبران عالیرتبهی ایرانی در پی داشت و باعث گشت که ترور سیستماتیک و دولتی ایران بهطور مستند اثبات گردد و از این طریق سدی در برابر موج ترور رژیم ایجاد و به شرارتهای آن در اروپا پایان داده شود. اگر کرد با ترور کاک سعید دچار خسارتی بزرگ و غیرقابل جبران گشت رژیم ایران نیز هرگز نتوانست به اهداف مشخص خود در جریان ترور رهبران کرد دست یابد و جنایتهای خود را پردهپوشی نماید.
بارها در تاریخ کرد خواندهایم زمانی که رهبر جنبش شهید شده، جنبش دچار انزوا و ضعف گشته است، حتی پس از اعدام پیشوای کرد نیز جنبش کرد دچار درماندگی و رکود گشت، اما پس از ترور دکتر قاسملو بلعکس تمامی اگر و اماها، اوضاع دشوار مبارزه و شرایط خاص منطقهای، خاتمهی جنگ هر دو کشور ایران ـ عراق و وضعیت وخیم و ناامن کردستان عراق، با تدابیر وی شهید شدن رهبر مانند طبیعت سایر جنبشهای شرقی، پایان یا انزوای مبارزه را به دنبال نداشت این مهم نیز به هوشیاری و هنر مدیریت و رهبری دکتر صادق برمیگردد. در واقع کاک سعید نقطه عطفی در جنبش کرد به وجود میآورد و این اعتقاد را به ما میبخشد که شهادت رهبر سرآغاز حرکت ماست، همچنین این ایمان را به مردم و پیشمرگان بخشید که اعتقاد به توانایی تغییر و تحول و ارادهی ملی آنچنان ریشه دوانیده است که در صورت پیشآمدن هر نوع حادثه و فاجعهای دلخراش، پیشمرگ و ملت، توان حفظ مبارزه و دستاوردهای آن را دارند، اعتقاد و ارادهای که در نبود شخصیتی همچون کاک سعید، بسیار سخت میتوانست در جنبش کرد جای باز کند. بدین علت میتوانیم با اطمینان خاطر بگوییم که دکتر صادق اساس ماندگاری و محفوظ ماندن دستاوردها، مفاهیم و معانی خاص مکتب دمکرات بود، فرهنگ اعتماد به نفس، قاطعیت، ابتکار عمل و فداکاری که از پیشوا و قاسملو همچون سنتی حسنه به یادگار مانده بود از سوی دکتر صادق درونی و فرموله گشت. اقدامی که دینامیزمی نوین و خونی تازه به جنبش تزریق کرده و تداوم مبارزه را از گسست و انحراف محفوظ داشت.
دکتر شرفکندی در زمرهی برجستهترین رهبران و فرهیختگان ملی و میهنی کرد بود بهطوری که میتوان گفت شخصی دیگر از رهبران کرد نمیتواند در خصوص اعتقاد ملی و کردستانی بودن همردیف وی قرار گیرد. کاک سعید همچون دکتر قاسملو بر آن اعتقاد بود که: "کرد یک ملت است و کردستان یک خاک، که خاکش تجزیه و مردمانش از همدیگر بریده شدهاند. بدین علت اگر فرزندان این ملت بخواهند صاحب کیانی واحد باشند، حق مسلم آنان است. اگر این مسئله از نظر دشمنان و بدخواهان کرد تجزیهطلبی است از دیدگاه کرد بلعکس و در حقیقت یکپارچگی است".
یکی دیگر از خصوصیات دکتر صادق همچون دیگر رهبران فرهمندمان سعی در فرموله نمودن و بحث از حق تعیین سرنوشت و برجستهکردن حق کرد به عنوان ملتی واحد است. آنها بدون انکار یا پشتگوش انداختن و سر باززدن از حقیقت مسئله، بهطور مشخص و واضح بر آن انگشت نهادهاند. اما با مد نظر قراردادن واقعیت زمانی و سیاست بر اساس اصول درست و بنیادی و ارض واقع، بهترین گفتمان عصر و ممکنترین مکانیزم و خواسته را مطرح کردهاند. امروز وقتی که نظری گذرا بر مقالات و سخنرانیهاو مصاحبههای کاک سعید میافکنی، میبینی که این سیاستمدار انقلابی تا چه حد دیدگاهها و خوانشش به نسبت وقایع و مسائل جهانی و مفاهیم سیاسی صحیح و علمی بوده است. اگر چه عصر فعالیت و زندگی کاک سعید در فضای جنگ سرد دو قطب غرب و شرق بوده است اما استقلال فکری و اندیشهی ژرف و نکته سنج و نازک بین دکتر فضاهای مصنوع و دروغین را پشت سر نهاده و به گونهای تجزیه و تحلیلش نموده که پس از نزدیک به دو دهه، هنوز نیز سیما و درونمایهای امروزی در لابهلای کلمات و جملات آن نمایان است. نظرات و دیدگاههای دکتر صادق دربارهی مکانیزم چارهیابی مسئلهی ملتهای ایران، شروط تشکیل جبههای ایرانی و کردستانی، مسئلهی زنان، جایگاه تودهها در انقلاب، مسئلهی تروریزم، فرهنگ دمکراسی و...، اندیشهای آنچنان علمی و سیاسی را پشت سر دارند که در کنار تئوریهای برجستهی قاسملوی رهبر و استادش به عنوان مبانی و بنمایهی انقلاب، مواضع درست و به موقع و منطقی، ملی و همیشه واقعبینانهی حزب دمکرات شده و هماکنون نیز مالامال از اندیشهی زلال و نکات ارزشمند برای انقلاب و انقلابیون است. کاک سعید میگوید: "آنچه که تاکنون رژیم جمهوری اسلامی را نگه داشته است، نیرو و نفوذ خودش نیست، بلکه ضعف نیروها و گروههای اپوزیسیون است، به معنایی دیگر قدرت رژیم ناشی از ضعف اپوزیسیون است". همچنین از دیدگاه شهید شرفکندی: "معیار تمامی چیزها، خواستهای دمکراتیک مردم است".
***
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر