۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

دست دادن با اهریمن


گمانی در آن نیست که با روی کار آمدن باراک اوباما به عنوان چهل‎وچهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، گفتمان حاکم بر روابط بین‎المللی و دیپلماسی آن کشور تغییر چشمگیری به خود دید.
بنا بر پیشینه‎ی هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات، جمهوریخواهان بیشتر مانور سیاسیشان در عرصه بین‎المللی بوده و دمکرات‎ها در مقابل به موضوعات داخلی آمریکا توجه بیشتری مبذول داشته و در سطح بین‎المللی نیز، به نقش دیده‎بانی حقوق بشر اکتفا نموده‎اند. بر این اساس برخی از ملتها و گروههای تحت ستم، امیدوار بودند که اوباما به عنوان فردی که مدعی صلح، گفتگو و حرمت نهادن به کرامت و حقوقی انسانی بود بتواند با در پیش گرفتن سیاستی جدی یا به اصطلاح خودشان به کارگیری "دیپلماسی هوشمند"، دیکتاتورها را منزوی و مطالبات ملتها را در دستور کار قرار داده و آنها را برجسته نماید. اگر چه هنوز ریاست جمهوری آقای اوباما، یک دوره یک ساله را تمام نکرده، اما حقیقت این است که طی این چندماه، بدان حد که او و دولتش به عنوان مخالف سیاستهای جورج بوش مطرح شده‎اند، نتوانسته‎اند، گفتمان و سیاست خود را به عنوان عامل بازدارنده و اهرم فشاری نسبت به قدرتهای استبدادی ارائه نمایند. این مسئله باعث شده است که از یک طرف آگاهان سیاسی، اقدامات اوباما را "گشایش یکجانبه" قلمداد کنند، زیرا آن مقدار که به دیکتاتورها جهت ماندگاریشان اطمینان‎خاطر بخشیده است نتوانسته مانع از ستمگری و تندرویهای آنان گردد. همچنین اقدامات مذکور و نتایج حاصل از آن سبب شده است که سطح اعتماد شهروندان آمریکایی نسبت به سیاست‎های اوباما تنزل یابد و نامبرده به عنوان فردی "خوش‎باور" معرفی گردد.
بدون تردید مسئله‎ی ایران، چه به عنوان طرف مسئله‎ی اتمی و چه به عنوان منبع و پشتیبان ترور و تروریسم یکی از موضوعات اصلی در سیاست خارجی آمریکا می‎باشد که در زمان انتخابات نیز بیشترین مناقشات را در پی داشت. با در نظر گرفتن همه‎ی شاخص‎ها و پارامترها، سیاست دولت اوباما برای مهار و عقب‎نشاندن جمهوری اسلامی تا لحظه‎ی کنونی بدون نتیجه بوده است و حتی می‎توان گفت که ایران در این بین بیشترین سوءاستفاده را از حسن نیت دولت اوباما نموده است. در حالی که اوباما نام ایران را از "محور شرارت" خارج ساخت و تحت عنوان "جمهوری اسلامی ایران" از ایران نام برد. همچنین دو نامه به خامنه‎ای نوشت و طی نامه و پیام‎هایش، از جمله پیام نوروز 88، اعلام کرد که آمریکا حاضر است بر اساس احترام و منافع متقابل بر سر میز مذاکره با ایران بنشیند. اما جمهوری اسلامی با توطئه و مرموز خواندن این قبیل اظهارات، خواستار تغییرات اساسی‎تر و عملی‎تر در لحن و عملکرد آمریکایی‎ها گردید، بی‎آنکه کوچکترین تغییر و تحولی در نوع بیان و سیاست تنش‎آفرین خود در سطح منطقه‎ای و در رابطه با مسئله‎ی هسته‎ای ایجاد نماید. اگر چه هر یک از اوباما و هیلاری کلینتون بر این نکته تأکید ورزیده‎اند که "صبر آمریکا نامحدود نیست" و تهدید می‎کردند که پس از پایان ماه سپتامیر 2009، ایران با خطرات جدی روبرو خواهد شد. اما در عمل، دیدار و گفتگوی ویلیام برنز، معاون وزیرخارجه آمریکا و سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در نهم مهرماه در ژنو پیامد آن بود. اگر چه طی سالیان اخیر، نمایندگان هر دو کشور درباره‎ی مسائل عراق، افغانستان و حتی مسئله‎ی هسته‎ای، نشست‎های دوجانبه و چند جانبه داشته‎اند، اما نشست این بار در مقایسه با سه دهه‎ی گذشته بی‎سابقه بوده است. حتی احمدی‎نژاد پیشنهاد کرده است که مذاکرات ایران و گروه 1+5 تا سطح سران نیز ارتقا یابد. بدیهی است که در این بین، رژیم بلعکس ادعاهایش، مقداری تنازل کرده است، اما موضعگیری کشورهای 1+5 نیز ضعیف و از موضع قدرت نبوده و تا به حال نیز به اجماع نظر در خصوص ایران دست نیافته‎اند. این در حالی است که ایران چند روز قبل از شروع مذاکرات مجبور به اعتراف درباره‎ی ساخت کارخانه‎ی جدید غنی‎سازی اورانیوم در نزدیکی شهر قم گردید و به موازات آن در سطح داخلی نیز با بزرگترین بحران تاریخ خویش در ستیز است.
بعد بسیار منفی قضیه در این است که دولت اوباما با وجود آنهمه امتیازدهی و برداشتن گامهای ایجابی جهت نزدیکی و توافق با جمهوری اسلامی، تاکنون حاضر نشده است با اپوزیسیون مردمی و دمکراسیخواه جمهوری اسلامی پل ارتباطی ایجاد کند و در کنار اهتمام به رژیم، طرف اصلی قضیه، یعنی مردم و جنبش آنها را مدنظر و مورد مشورت قرار دهد. که این اقدام نیز به نحوی از انحا منزوی ساختن خواست و اراده‎ی ملتهای ایران است که در حقیقت نیز متضاد با گفتمان و اهداف مسالمت‎جویانه‎ی اوباما محسوب می‎گردد همچنین قابل توجه است که هر گونه توافق و دوستی با رژیم اسلامی به معنی تحقیر، رودررویی و به حساب نیاوردن مردم ایران خواهد بود، زیرا تلاشهای دولت اوباما و نشست‎های مرتبط با یافتن راه‎حل مسئله‎ی اتمی، تنها وقت‎کشی خواهد بود و در این بین نیز تنها جمهوری اسلامی نهایت بهره را خواهد برد.
از سوی دیگر، طی روزهای اخیر، دولت آمریکا حمایت مادی خویش را از "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" قطع کرده است. این مرکز در سال 2004 با بودجه یک میلیون دلاری از وزارت امور خارجه آمریکا با هدف بررسی و مستند‎سازی موارد نقض حقوق بشر در ایران آغاز به کار نمود و تاکنون 12 گزارش در این رابطه منتشر کرده است، همچنین مجموعه اخبار دیگری نیز درباره‎ی تأکید بر چنین اقداماتی به گوش می‎رسد که این احتمال را مطرح ساخته‎است که مسئله حقوق بشر به عنوان اصلی‎ترین و مهمترین دغدغه و گرفتاری ملتهای ایران قربانی مناقشه اتمی گردد. چنانچه در رابطه با کشور چین، خانم هیلاری کلینتون گفته بود: "حقوق بشر نباید مانع همکاری با چین و روابط دوستانه ما با آنها گردد".
شاید در پیش گرفتن سیاستی اینچنینی به صورت صوری و علی‎الظاهر به تهدید اتمی ایران پایان ببخشد، اما همزمان نیز پرسشی جدی را مطرح می‎سازد که آیا سرکوب سیستماتیک، روزانه و مداوم ملتهای ایران در کجای سیاست خارجی آقای اوباما که هم‎اکنون نیز برند‎ه‎ی جایزه صلح نوبل شده است جای می‎گیرد؟
بدون تردید، گذشته و برآیندهای سیاست کنونی جمهوری اسلامی اثباتگر این حقیقت است که این رژیم از طریق مذاکره حاضر به پذیرش قوانین و اصول بین‎المللی نخواهد بود، زیرا هر گونه گردن نهادنی به ارزشهای انسانی، مردم‎پسند و جهانشمول، سقوط رژیم را به دنبال خواهد داشت. بدین علت لازم است که معضل جمهوری اسلامی به طور ریشه‎ای در دستور کار کشورهای دمکراتیک قرار گیرد. زیرا به جای ارائه‎ی بسته‎های مشوق، امتیازدهی، گفتگوی غیر شفاف و طولانی مدت، ضرورت ارائه و اتخاذ موضع مشترک جهان آزاد به مقابله با جمهوری اسلامی و حمایت معنوی از مقاومت و خیزش مسالمت‎جویانه‎ی ملتهای ایران، آزادی مردم و صلح و امنیت جهانی را تضمین خواهد کرد، نه تلاش جهت دستیابی به توافق با دولت و حکومتی که از هیچگونه مشروعیت و مقبولیتی برخوردار نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر