دست دادن با اهریمن
گمانی در آن نیست که با روی کار آمدن باراک اوباما به عنوان چهلوچهارمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، گفتمان حاکم بر روابط بینالمللی و دیپلماسی آن کشور تغییر چشمگیری به خود دید.
بنا بر پیشینهی هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات، جمهوریخواهان بیشتر مانور سیاسیشان در عرصه بینالمللی بوده و دمکراتها در مقابل به موضوعات داخلی آمریکا توجه بیشتری مبذول داشته و در سطح بینالمللی نیز، به نقش دیدهبانی حقوق بشر اکتفا نمودهاند. بر این اساس برخی از ملتها و گروههای تحت ستم، امیدوار بودند که اوباما به عنوان فردی که مدعی صلح، گفتگو و حرمت نهادن به کرامت و حقوقی انسانی بود بتواند با در پیش گرفتن سیاستی جدی یا به اصطلاح خودشان به کارگیری "دیپلماسی هوشمند"، دیکتاتورها را منزوی و مطالبات ملتها را در دستور کار قرار داده و آنها را برجسته نماید. اگر چه هنوز ریاست جمهوری آقای اوباما، یک دوره یک ساله را تمام نکرده، اما حقیقت این است که طی این چندماه، بدان حد که او و دولتش به عنوان مخالف سیاستهای جورج بوش مطرح شدهاند، نتوانستهاند، گفتمان و سیاست خود را به عنوان عامل بازدارنده و اهرم فشاری نسبت به قدرتهای استبدادی ارائه نمایند. این مسئله باعث شده است که از یک طرف آگاهان سیاسی، اقدامات اوباما را "گشایش یکجانبه" قلمداد کنند، زیرا آن مقدار که به دیکتاتورها جهت ماندگاریشان اطمینانخاطر بخشیده است نتوانسته مانع از ستمگری و تندرویهای آنان گردد. همچنین اقدامات مذکور و نتایج حاصل از آن سبب شده است که سطح اعتماد شهروندان آمریکایی نسبت به سیاستهای اوباما تنزل یابد و نامبرده به عنوان فردی "خوشباور" معرفی گردد.
بدون تردید مسئلهی ایران، چه به عنوان طرف مسئلهی اتمی و چه به عنوان منبع و پشتیبان ترور و تروریسم یکی از موضوعات اصلی در سیاست خارجی آمریکا میباشد که در زمان انتخابات نیز بیشترین مناقشات را در پی داشت. با در نظر گرفتن همهی شاخصها و پارامترها، سیاست دولت اوباما برای مهار و عقبنشاندن جمهوری اسلامی تا لحظهی کنونی بدون نتیجه بوده است و حتی میتوان گفت که ایران در این بین بیشترین سوءاستفاده را از حسن نیت دولت اوباما نموده است. در حالی که اوباما نام ایران را از "محور شرارت" خارج ساخت و تحت عنوان "جمهوری اسلامی ایران" از ایران نام برد. همچنین دو نامه به خامنهای نوشت و طی نامه و پیامهایش، از جمله پیام نوروز 88، اعلام کرد که آمریکا حاضر است بر اساس احترام و منافع متقابل بر سر میز مذاکره با ایران بنشیند. اما جمهوری اسلامی با توطئه و مرموز خواندن این قبیل اظهارات، خواستار تغییرات اساسیتر و عملیتر در لحن و عملکرد آمریکاییها گردید، بیآنکه کوچکترین تغییر و تحولی در نوع بیان و سیاست تنشآفرین خود در سطح منطقهای و در رابطه با مسئلهی هستهای ایجاد نماید. اگر چه هر یک از اوباما و هیلاری کلینتون بر این نکته تأکید ورزیدهاند که "صبر آمریکا نامحدود نیست" و تهدید میکردند که پس از پایان ماه سپتامیر 2009، ایران با خطرات جدی روبرو خواهد شد. اما در عمل، دیدار و گفتگوی ویلیام برنز، معاون وزیرخارجه آمریکا و سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در نهم مهرماه در ژنو پیامد آن بود. اگر چه طی سالیان اخیر، نمایندگان هر دو کشور دربارهی مسائل عراق، افغانستان و حتی مسئلهی هستهای، نشستهای دوجانبه و چند جانبه داشتهاند، اما نشست این بار در مقایسه با سه دههی گذشته بیسابقه بوده است. حتی احمدینژاد پیشنهاد کرده است که مذاکرات ایران و گروه 1+5 تا سطح سران نیز ارتقا یابد. بدیهی است که در این بین، رژیم بلعکس ادعاهایش، مقداری تنازل کرده است، اما موضعگیری کشورهای 1+5 نیز ضعیف و از موضع قدرت نبوده و تا به حال نیز به اجماع نظر در خصوص ایران دست نیافتهاند. این در حالی است که ایران چند روز قبل از شروع مذاکرات مجبور به اعتراف دربارهی ساخت کارخانهی جدید غنیسازی اورانیوم در نزدیکی شهر قم گردید و به موازات آن در سطح داخلی نیز با بزرگترین بحران تاریخ خویش در ستیز است.
بعد بسیار منفی قضیه در این است که دولت اوباما با وجود آنهمه امتیازدهی و برداشتن گامهای ایجابی جهت نزدیکی و توافق با جمهوری اسلامی، تاکنون حاضر نشده است با اپوزیسیون مردمی و دمکراسیخواه جمهوری اسلامی پل ارتباطی ایجاد کند و در کنار اهتمام به رژیم، طرف اصلی قضیه، یعنی مردم و جنبش آنها را مدنظر و مورد مشورت قرار دهد. که این اقدام نیز به نحوی از انحا منزوی ساختن خواست و ارادهی ملتهای ایران است که در حقیقت نیز متضاد با گفتمان و اهداف مسالمتجویانهی اوباما محسوب میگردد همچنین قابل توجه است که هر گونه توافق و دوستی با رژیم اسلامی به معنی تحقیر، رودررویی و به حساب نیاوردن مردم ایران خواهد بود، زیرا تلاشهای دولت اوباما و نشستهای مرتبط با یافتن راهحل مسئلهی اتمی، تنها وقتکشی خواهد بود و در این بین نیز تنها جمهوری اسلامی نهایت بهره را خواهد برد.
از سوی دیگر، طی روزهای اخیر، دولت آمریکا حمایت مادی خویش را از "مرکز اسناد حقوق بشر ایران" قطع کرده است. این مرکز در سال 2004 با بودجه یک میلیون دلاری از وزارت امور خارجه آمریکا با هدف بررسی و مستندسازی موارد نقض حقوق بشر در ایران آغاز به کار نمود و تاکنون 12 گزارش در این رابطه منتشر کرده است، همچنین مجموعه اخبار دیگری نیز دربارهی تأکید بر چنین اقداماتی به گوش میرسد که این احتمال را مطرح ساختهاست که مسئله حقوق بشر به عنوان اصلیترین و مهمترین دغدغه و گرفتاری ملتهای ایران قربانی مناقشه اتمی گردد. چنانچه در رابطه با کشور چین، خانم هیلاری کلینتون گفته بود: "حقوق بشر نباید مانع همکاری با چین و روابط دوستانه ما با آنها گردد".
شاید در پیش گرفتن سیاستی اینچنینی به صورت صوری و علیالظاهر به تهدید اتمی ایران پایان ببخشد، اما همزمان نیز پرسشی جدی را مطرح میسازد که آیا سرکوب سیستماتیک، روزانه و مداوم ملتهای ایران در کجای سیاست خارجی آقای اوباما که هماکنون نیز برندهی جایزه صلح نوبل شده است جای میگیرد؟
بدون تردید، گذشته و برآیندهای سیاست کنونی جمهوری اسلامی اثباتگر این حقیقت است که این رژیم از طریق مذاکره حاضر به پذیرش قوانین و اصول بینالمللی نخواهد بود، زیرا هر گونه گردن نهادنی به ارزشهای انسانی، مردمپسند و جهانشمول، سقوط رژیم را به دنبال خواهد داشت. بدین علت لازم است که معضل جمهوری اسلامی به طور ریشهای در دستور کار کشورهای دمکراتیک قرار گیرد. زیرا به جای ارائهی بستههای مشوق، امتیازدهی، گفتگوی غیر شفاف و طولانی مدت، ضرورت ارائه و اتخاذ موضع مشترک جهان آزاد به مقابله با جمهوری اسلامی و حمایت معنوی از مقاومت و خیزش مسالمتجویانهی ملتهای ایران، آزادی مردم و صلح و امنیت جهانی را تضمین خواهد کرد، نه تلاش جهت دستیابی به توافق با دولت و حکومتی که از هیچگونه مشروعیت و مقبولیتی برخوردار نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر