منشأ ترور؛ جمهوری اسلامی یا مدارس دینی اهل سنت
در جهان امروز یکی از پیششرطهای اساسی دمکراسی اعتقاد به سکولاریسم یا به معنایی دیگر، جدایی دین از حکومت است. زیرا تئوکراسی به هیچ طریقی نمیتواند با پلورالیسم و تولرانس به عنوان جوهر دمکراسی سازگاری داشته باشد. اما سیستمی دمکراتیک و سکولار تمامی جوانب حقوق و آزادیهای دینی و مذهبی مردم را تضمین و اعتقادات متفاوتشان را احترام میگذارد.
جمهوری اسلامی ایران مثال عینی ناهمخوانی تئوکراسی و دمکراسی با یکدیگر است، همزمان با آن نیز مهلکترین ضربه و آسیب را بر پیکر آیین همچون اعتقادی شخصی، پاک و مقدس وارده ساخته است. جمهوری اسلامی از سویی با دخالت در امور مدارس دینی اهل تشیع در ایران و وابسته نمودن آنها به قدرت حاکم و حتی حکومتی کردن تعیین "مراجع تقلید"، ضربهای کاری را بر پیکر مذهب تشیع که همیشه افتخارش آن بود مستقل از قدرتهای حاکم میباشد، وارد کرده است.
از سوی دیگر، همزمان با اعمال ستم نسبت به یارسانها، بهاییان، مسیحیها، یهودیها، زرتشتیان، آشوریها و دراویش گنابادی، سنیها را که شمار قابل توجهی از جمعیت ایران را تشکیل میدهند به شیوهای سیستماتیک در معرض آزار، محرومیت و محدودیتهای انجام فرایض دینی قرار داده است. البته رژیم بر آن بوده است تا از طریق پاشیدن تخم نفاق و گسترش اختلاف و تضاد مذهبی فیمابین مردم به سبکی ماکیاولیگونه بنیادها و ستونهای حکومت خود را مستحکم نماید. تلاشهای رژیم در این خصوص، دو بعد داشته است، بعدی از آن به طرز مخفیانه یا از سوی افراد و مراکزی به ظاهر مستقل از قدرت انجام میگیرد، بعد دیگر آن به طور مستقیم و به نام خدمت به پیروان مذهب تسنن در ایران صورت گرفته است. برای این منظور، "مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور" در سال 59 به دستور خمینی تشکیل و در سال 60 با سرپرستی "سیدموسی موسوی"، نماینده خمینی در کردستان آغاز به فعالیت نمود، مرکزی که به همراه سپاه و اطلاعات، مثلث شوم رژیم در کردستان را تشکیل میدهند. در حالی که مردم ایران بیرون از دایرهی منافع حکومتها، هیچوقت از منظر مذهبی دچار جنگ مذهبی نشدهاند، اما رژیم همیشه در پی آن بوده است که اینچنین به مردم تحت سلطهاش اقناع نماید که جنگ یا رقابتی اینچنینی واقعیت دارد، این هم شاید مهمترین میراثی باشد که از صفویه برای اینان به یادگار مانده است. رژیم برای برجستهکردن حساسیتهایی از این قبیل، گاهی اوقات نیز مدارس و مساجد اهل سنت را در شهرهایی مثل: سیستان و بلوچستان، زابل، مشهد، نقده و ...، تخریب کرده است. به غیر از این تا به امروز دهها شخصیت اهل سنت ترور شدهاند. اما قبح تبلیغات رژیم در این است که همزمان نیز مجموعهای از شخصیتهای بلندپایهی تشیع را منزوی و زندانی نموده است و حتی طی سالهای اخیر، حسینیهی دراویش شیعه را نیز تخریب کرده است. اعمالی که ماهیت و چهرهی واقعی رژیم را بیشتر از همیشه برملا ساخته است.
در همین راستا "شورای عالی انقلاب فرهنگی" رژیم در نشست 613 خود در مورخهی 8 آبانماه 86، "اساسنامهی شورای برنامهریزی مدارس علوم دینی اهل سنت" را مصوب و در 11 اسفندماه 86 به تأیید رئیس جمهور رژیم رسانده است.
نکته حائز اهمیت در این بین این است که رئیس شورای برنامهریزی مدارس علوم دینی اهل سنت، آخوند "حیدر مصلحی"، وزیر اطلاعات کابینه دهم رژیم است. بنابراین اساسنامه، ترکیب شورای برنامهریزی 11 نفر است که 8 تن از آنان غیر سنی و عبارت از نمایندگان ولیفقیه، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان اوقاف و امور خیریه و رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی هستند و تنها 3 تن از ترکیب مذکور تسنن خواهد بود که به انتخاب نمایندگان ولایتفقیه، از میان نمایندگان مجلس خبرگان منصوب میشوند. همچنین بر اساس بند 2، ماده 2 اساسنامه، باید آموزش علوم دینی به زبان رسمی کشور باشد. رژیم در فاصلهی زمانی پس از این آمادهسازیها، تلاش بسیاری نمود که بتواند با ایجاد فضایی مسموم و تیره، بسترهای تعمیمدهی طرحش را فراهم نماید. برای مثال درونمایهی اصلی سخنان خامنهیی طی سفر اردیبهشتماه گذشتهاشان به کردستان و تأکیدش بر تهدیدات سلفیها و بنیادگرایان دینی که خودشان نیز حامی اصلی آنها در کردستان و منطقه هستند در این جهت ارزیابی کرد. همچنین میتوان کشتهشدن دو ملای سنی سرسپردهی رژیم در شهر سنندج را مستمسکی برای زمینهسازی و بهانهای جهت تحمیل پروژهاشان قلمداد کرد.
منطقهی دیگری که رژیم اقداماتی مشابه را در آنجا انجام داده است، منطقهی بلوچستان میباشد. در آنجا طرح مزبور تحت عنوان "طرح ساماندهی حوزههای علمیه و مدارس اهل سنت" پیاده میشود. اقدامی که واکنش شدید علمای بلوچ را در پی داشته و بیش از 12 روحانی شناخته شده به علت اعتراض به آن بازداشت شدهاند. توجیه دولت این است که با ورود دولت به حوزه مدارس دینی، تلاش دارند تا از دخالت بیگانگان جلوگیری کنند. بدین علت شاهد آنیم که در دیدار این اواخر آیتالله مکارم شیرازی، از روحانیون بلندپایهی حکومتی با مولوی عبدالحمید، امام جمعه زاهدان، مدارس دینی آنها را متهم به نگهداری و جاسازی مواد منفجره و ترویج تروریسم مینماید. حتی در ادامه میگوید "برادران اهل سنت اصرار در تکثیر فرزند و در نتیجه به هم زدن بافت جمعیتی دارند، زمینها و مغازههای اهل تشیع را خریداری میکنند تا مجبور به مهاجرت شوند". همچنین آیتالله شیرازی "عامل اصلی کشتارها و خشونتهای اخیر در زاهدان را آموزههای دینی در حوزههای علمیه اهل سنت زاهدان دانسته است".
اما حقیقت این است که رژیم میخواهد از این طریق استقلال مدارس علوم دینی اهل سنت را از آنها گرفته و مدیریتشان را تحت اختیار بگیرد تا مدارس دینی سنتی را همچون مکانها و حوزههای دیگر به تحت کنترل تام و تمام خویش درآورد. این اقدام رژیم از سویی نقض "حقوق شهروندی"، "اعلامیه جهانی حقوق بشر" و حتی ماده 12 قانون اساسی خود رژیم است، از جانبی دیگر، عامل واقعی خشونت در مناطقی که اقلیتهای دینی ساکن هستند سیاست ترویج باورهای خرافی، بیاحترامی و تحقیر نسبت به اعتقادات دینی مردم از سوی رژیم و عواملش میباشد. در این میان، قربانیان اصلی خشونتورزی اقلیتهای مذهبی بودهاند که در موازات بیاحترامی نسبت به کرامت انسانی و ممنوعیت فرائض دینیاشان، حق حیاتشان نیز نقض شده است که اعدامهای زنحیرهای کنونی در بلوچستان مثالی کوچک از این طرز توحش رژیم است.
همچنین با وجود تمامی این موارد نمیتوان این حقیقت را از یاد برد که بیکاری، اعتیاد، قاچاق مواد مخدر، ستم ملی و مذهبی، عقب نگه داشتن فرهنگی، علمی، صنعتی و ...، زمینههای واقعی بروز رویدادهای قهرآمیز در بلوچستان و مناطق مشابه بلوچستان است. بنابراین علت واقعی خشونتورزی قدرت توتالیتر حاکم میباشد و همهی عوامل دیگر در جملهی معلولهای آن به شمار میروند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر