جنبش دانشجویی کرد و اتهام محاربه با خدا
مدت یک دهه است که سبک و متدهای کنش و کنشگری در برابر سیاست ژنوساید و جنگفروشی استبداد حاکم بر کردستان ایران، سیاق و جهتی متفاوتتر از پیش را به خود دیده است. این فعل و انفعالات دلایل و علل خاص خویش را دارد که هر یک از موقعیتهای داخلی، منطقهای و جهانی،
تحولات گسترده و فراگیر در فرهنگ ملتها، منجمله ملت کرد، به نوعی از انواع بسترساز و شکل دهندهی اینچنین تفکر، نگرش، کنش، موضعگیری و مقابلهای است.
در جنگ و مبارزه کلاسیکی، دنیای دو قطبی و منطق باروت و خون، تمامی طبقات و اقشار به نسبتی همگون انداموارگی قیام را شکل داده و در آن حضور مییافتند، حتی بسیاری از اوقات توانایی و تأثیرات فردی معمولی که در صفوف قیام حضوری فعال داشت، چشمگیرتر و جذابتر از تئوری و نظریههای نخبگان و تئوریسینهای خیزشها بود. بدین علت شاهدیم که اسامی برخی از این افراد، نگین و درونمایه تاریخ مقاومتها، و مفهوم چندین دههی قهرمانی و سمبل شرکت یافتگان در قیامها بوده است. اما در عصر مدرنیته یا عمومی کردن عقلانیت در حوزهی عمومی و امواج حاصله از آن همچون: فردگرایی، کثرتگرایی، تساهل و تسامح، دمکراسی، انسان محوری و نسبیگرایی، ارزشها و اعتبارات نیز متحول شده و توازن و وزنهی نهادها، نیروهای متنفذ و تحولساز در اجتماع نیز دچار دگرگونیهای چشمگیری شده است. بدین سبب گرچه هنوز در کردستان ایران ماهیت جنبش، مطالبات و اهداف از منظر کردها، همچنین طرز نگرش و برداشت و مقاصد سلطهی جابرانه، تقریباً همان خواستها و انتظارات تاریحی است، اما چگونگی، ابزار و وسایل بیان مطالبات و طرق واکنش و مقابلهها متفاوتتر از گذشته است.
ارتجاع چیره گشته و مسلط، ضمن اعتقاد عمیق به خشونت به عنوان بخشی تفکیک ناپذیر از تروری از پیش طراحی شده، که همچون بخشی از ساختار سیاسی رژیم سلطه نیز نهادینه شده است سعی میکند که در اعمال قدرت خویش به نسبت مخالفینش از عناوین و پوششهای به اصطلاح مشروع و قانونی، اما در واقع بی اساس و فرمالیته سود جوید. بدین علت در چنین جو وفضایی که نوعی از حکومت به ظاهر قانونی با نقاب انتخاباتی بر روی کار است، مقابله و به چالش کشیدن دیکتاتوری، روش و مکانیسم حساب شده و دقیقی را میطلبد یا به معنایی دیگر هنر در آن است که با به دست گرفتن ابتکار عمل از مکانیسمها و ابزارهای سرکوب خود رژیم جهت واکنش و پاسخگویی سیستم تیرانی و فلسفهی ترسفکنی آنان به عنوان "تیران ساید" (از بین بردن نهانی ستمگران) استفاده گردد. زیرا سیستم موبوکراسی، توتالیتر و فاشیست تمامی منابع قدرت و ثروت را به انحصار در میآورد، به همین سبب در چنین وضعیتی که تمامی امکانات در انحصار رژیم است، بهرهگیری متضاد اهداف رژیم از امکانات و فرصتهای موجود در جهت منافع ملی میتواند به نتایج مثمرثمرتری منتج گردد.
وقتی که برای نخستین بار در ایران پس از تجربه "دارالفنون" و "مدارس رشدیه"، در 4 فوریه 1935 میلادی دانشگاه تهران تأسیس و سپس شاخههای آن در مناطق دیگر گشایش یافت، هیچوقت بهطور مطلق برای رژیمهای پهلوی و اسلامی کنترل نگردید. بهطوری که از 16 آذر 1332 تا به حال حاضر مهمترین و استراتژیکترین سنگر مقابله با تلاشهای سیستماتیک رژیم حاکم مبنی بر پرورش و تربیت نسلی همگون با آرمانهای انحصارطلبانه، مقلد و ثناگو، علیرغم مهندسیهای لازم و اقدامات پیشگیرانه، دانشجویان و مراکز دانشگاهی بوده است.
در این بین، نقش دانشجویان کرد طی دو دههی اخیر بسیار چشمگیر و ملموس بوده است و رژیم آنها را به عنوان منشاء تهدید به نسبت خود در سطوح دانشگاهی، جامعه، احزاب سیاسی و دولت محسوب مینماید. زیرا با وجود اجرای انقلاب فرهنگی نخست، گزینش و صافیهای مختلف، امتیازات مختلف به وابستگان حکومتی، محصلین کرد تنها با اتکا به استعداد و تواناییهای فردی و علمی خویش موفق گردیدند که نسبتی قابل توجه از قبولی مراکز آموزش عالی را به خود اختصاص دهند، آنها موفق شدند با استفادهی بهینه از اندک فرصتها و امکانات حداقلی موجود جهت پرورش خویش و تولید و توزیع دانش و آگاهی در اجتماع نهایت سود را برگیرند. آنان به غیر از پیشبرد عقلانیت ابزاری و عقلانیت انتقادی، توانستند در قامت و شمایل نخبگان و برجستگان جامعه در مقابل حاکمیت قد علم کنند و به اندیشهی انتقادی، پرسشگر و قانون محور رشد و نمو بخشیده و آن را در حوزهی عمومی گسترش دهند. البته این هم در اساس نقش کلیدی دانشگاه و دانشجو است که به عنوان محور اصلی آگاهی بخشی در حوزهی عمومی عمل نمایند. به همین دلیل میبینیم که دانشگاه حداقل از زمان جنبشهای دانشجویی دههی شصت (1968) در اروپا و آمریکا بدین سو، همیشه بخشی از ساختار اصلی جامعهی مدنی و مدرن بوده است در کشورهای دمکرات حامی و درکنار دولت و در سایر کشورها، یکی از نهادهای کلیدی حوزهی عمومی در برابر دولت مدرن بوده و از جمله پیشاهنگان ایجاد جامعهای متکثر و چند صدایی بوده است.
دانشجویان کرد برای نخستین بار پس از 73 سال از بنیان گذاشتن سنگ بنای دانشگاه در ایران طی یک دههی اخیر با کانالیزه نمودن پتانسیل و هماهنگ کردن مطالبات و تلاشهایشان، در شکل برجستهترین و پیشروترین قشر و جنبش غیر حزبی داخلی پای به میدان و عرصهی وجود و عمل نهادهاند. اگر امروز بحث داغ جنبشهای اجتماعی، مقاومت انقلابی و نافرمانی مدنی مطرح است، با اینکه جنبشهای متنوع دیگری نیز وجود دارند، اما سرمنشاء همگی آنها از مراکز دانشگاهی و برآیند اندیشهای علمی است که سبب تجلی و توسعهی مستمر آنهاست. اگرچه زمانی تفکری اینچنینی بود که علت رادیکال بودن دانشجویان به خصلت جوان بودن و عدم وجود مسئولیت اجتماعی و خانوادگی بر دوش آنها بر میگردد. اما طی یک دههی اخیر که جوانان کرد با استفاده بهینه از اندک فضا و امکانات موجود، تصویری متفاوتتر و ارزشمندتر از پیش را خلق کردند، این فرضیه نیز تا حدود زیادی اعتبار خویش را از دست داد. دانشجویان فعال مراکز آموزش عالی از اتمام دوران تحصیل نه تنها به کلی از دانشگاه و دانشجویان خداحافظی نکردند، بلکه از طریق استمرار و ایجاد ارتباطی دو سویه، سعی در بنیان نهادن شالودههای جامعهی مدنی را در دستور کار خویش قرار دادند. آنها با انتشار چندین هفتهنامه، مجله، تأسیس انجمنهای علمی و سازمانهای غیر دولتی، با تکیه بر تجارب سایر ملتها و تواناییهای خویش، سعی نمودند با کسب آگاهی علمی و بهادهی به نقد و بینش انتقادی و طرح پرسش مداوم در خصوص تمامی سوژهها و پدیدهها، پرسشگری، دانایی محوری و اندیشهورزی را به عنوان فرهنگ مورد نیاز جایگزین سنت و آن را نهادینه نمایند همچنین با خوانش و پاسداری از میراث ملی، ضمن فعال نمودن فرد، جامعهای زنده، پویا، مسئول در قبال سرنوشت خویش را پرورش دهند جامعهای که با تفکر و آنالیز دادهها، قدرت تمایز شر و نیکی را داشته و در تعیین سرنوشت خویش نقشی فعال بر عهده گیرد.
دانشجویان کرد با استفاده از متد و ابزارهای رژیم به گونهای بلعکس با خواست رژیم یا به معنای دیگر آنتیتز، تزهای رژیم و گرفتن راههای بهانهگیری از آن، باعث شدهاند که فریب کاریها و خدعه و نیرنگ رژیم افشا و طرحهای آن تحت لوای نقاب سیاست نرمافزاری به عنوان جایگزین سیاست سختافزاری یا خشونت عریان نقش بر آب گرددو بدین علت میبینم که جمهوری اسلامی فعالیتهای دانشجویان، جنبشها و اقشار دیگر را در جهت بیداری ملی به اقدام علیه امنیت ملی توصیف کرده و فعالان کرد را به "جنگ با خدا" متهم نموده و در دادگاههای غیر علنی حکم مرگ، زندان و تبعید برای آنان صادر میکند. بیش از50 دانشجوی کرد در 6 ماههی اول سال 87 در دادگاههای انقلاب صاحب پرونده شده و به غیر از آنان نیز بیش از 20 دانشجوی کرد: (1- حبیبالله لطیفی، اعدام 2- یاسر گلی، 15 سال زندان توأم با تبعید به بافت کرمان، 3- ستار پرویزی 16 سال زندان توأم با تبعید، 4- خبات یوسفی – 13 سال زندان توأم با تبعید، 5- حسین رحمانی – 6 سال زندان، 6- صباح نصیری – 5/1 سال، 7- هدایت غزالی – 5/1 سال، 8 – خدر رسولمروت – 3 سال، 9 – جمال رحمانی – 6 سال توأم با تبعید، 10 – امیررضا اردلان – 6 ماه، 11 – راشد عبداللهی – 3 سال توأم با تبعید، 12 – هانا عبدی- 5/1 سال توأم با تبعید، 13- روناک صفازاده – محاربه، 14- ژیان ظفری – سرنوشت نامعلوم، 15 – پیام حسینی – سرنوشت نامعلوم، 16 – سیوان فرخنژاد ـ سرنوشت نامعلوم، 17 – وریا مروتی – سرنوشت نامعلوم، 18 – محمد صالح عیومن – 4 سال زندان، 19- رحمان رحیمپور – سرنوشت نامعلوم و ...)، همچنین تعدادی از دانشجویان تحت تعقیب نیز ناچار به ترک کشور شدهاند. اتهام نسبت داده شده به اکثریت این دانشجویان "محاربه" است که در قانون مجازات اسلامی به معنای آن است که شخصی اسلحه به دست گرفته و قصد جان و ترساندن مردم را داشته باشد. اما اکثریت این متهمان از اهالی قلم، صاحبان اندیشه، فعالان و پیروان جنبش دانشجویی کرد و مقاومت مدنی در کردستان هستند که بدون ارائهی مدرک در دسترس بودن هیچگونه اسلحهای و بدون سندو ادلهای به عنوان تروریست و بمبگذار شناسانده شدهاند. نعمت احمدی، وکیل سرشناس ایرانی ضمن رد اتهامات منتسبه در این باره میگوید: "متأسفانه، دستهایی در کارند تا قلم و کاغذ را از فرزندان کردستان گرفته و به جای آن، اسلحه بر دوششان بگذارند و راهی کوهستانشان نمایند".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر