عربها آماج همیشگی سرکوب
سرکوب ملیتها و اعمال ستم ملی در ایران، تنها مربوط به دورهی زمامداری جمهوری اسلامی نیست بلکه سیاستی اینچنینی حداقل از زمانی که رضاخان پروژهی ملتسازی ایرانی و دولت به اصطلاح مدرن را آغاز کرده است، به عنوان محوری اساسی و هدفی استراتژیک از سوی رژیمهای اقتدارطلب اعمال شده است. ایران به قدمت تاریخش، سرزمینی کثیرالملله، چند فرهنگی و چند آیینی بوده است لیکن این تنوع و تکثر به جای مورد اهتمام و توجه قرار گرفتن به عنوان فرصت و سرمایهای جهت ایجاد کشوری نمونه در زمینهی همزیستی ملی و شرکت همگانی در ادارهی سرزمینی و حق تعیین سرنوشت، به عنوان تهدید و خطری آنی تعریف و ترسیم شده است.
بنابر همین مستمسک رژیمهای شاهنشاهی و اسلامی، خواست حق تعیین سرنوشت و جنبش صیانت از هویت ملی ملیتهای ساکن را تجزیهطلبی و دشمنی معرفی نمودند. اتهامی که حق به کارگیری زور به طرز غیرمشروع و خشونتآمیز را برای قدرتهای مرکزی ایران، به امری معمول و قانونی بدل ساخته است.
قدرت حاکم همیشه با به کارگیری تبلیغات کذب و زهرآگین، حقایق را تحریف کرده و ملت حاکم را به این اقناع رسانده است که امنیت و سعادت آنها در گرو اجرای سیاست کنترل و سرکوب سیستماتیک ملتها در اقالیم دیگر ایران است. مسئلهی بیاساس و نادرستی که متأسفانه به علت تکرار و بازتولید مکرر آن تاحد چشمگیری در افکار عمومی جامعهی ایرانی ریشه دوانیده است. رژیمها با قدسیت بخشیدن به یکپارچگی سرزمینی، کاری کردهاند که تحت لوای پاسداری از این توهم، انسانها، یعنی ملتهای ساکن بر روی خاک ایران به فراموشی سپرده شوند. در صورتی که مردم و سرزمین دو مقوله جدا از هم نبوده و موجودیتشان رابطهی مستقیمی با یکدیگر دارد.
ملت عرب ایران که در اقلیم الاهواز (خوزستان) ساکن هستند ملتی 5 میلیونی با شاخصهای جغرافیایی، زبانی، فرهنگی و تاریخی مختص به خود میباشند. ملتی که همچون دیگر ملتهای ایران آماج حمله و قربانی همیشگی قدرتهای مرکزی بودهاند. اقلیم اهواز، یکی از نفتخیزترین مناطق جهان است که بیش از 90% نفت ایران را نیز تأمین میکند، همچنین 90% انرژی برق آبی کشور در خوزستان تولید میشود. لیکن هیچیک از ثروتهای مزبور در خدمت توسعهی صنعتی، آبادانی، رشد اقتصادی و رفاه مردم منطقه قرار نگرفته، بلکه بالعکس وجود چنین منابع زیرزمینی و سرمایههایی دولت مرکزی را به این قناعت رسانده است که ضروریست به طور جدی، سریع و بیرحمانه سیاست مهاجرت اجباری، آسیمیلاسیون، پاکیزگی قومی، غصب و مصادره زمینهای کشاورزی، تغییر بافت جمعیتی، استحاله اجباری و ... را در دستور کار قرار دهد. حقیقتی که افشای نامهی محمدعلی ابطحی، مشاور رئیسجمهور وقت در سال 84 که در آن اشاره به مصوبه شورای عالی امنیت ملی در خصوص ترکیب جمعیتی اقلیم اهواز شده بود، آن را به طور کامل اثبات کرد. برای مثال، بغیر از سرکوب و تبعیض نژادی، فقر و بیکاری و بیسوادی نیز در اهواز بیداد میکند. به طوری که 80% کودکان عرب اهوازی از سوءتغذیه رنج میبرند، میزان بیسوادی حدود 4 برابر و نرخ بیکاری نزدیک به 5 برابر معدل کشوری میباشد. همچنین هیچ درصدی از درآمد نفتی به عربها یا منطقهی آنها تخصیص داده نشده و حتی پیشنهاد اختصاص 5/1% درآمد نفتی به اقلیم اهواز به طور مکرر در مجلس رد شده است.
سال 84، خیزشی ملی در اقلیم اهواز روی داد که رژیم آن را به شیوهای سبعانه سرکوب کرد و ضمن بازداشت چندین هزارنفر، شمار چشمگیری از فعالین عرب را نیز به چوبههای اعدام سپرد، روندی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. در این راستا، احمدرضا رشیدی، معاون دادستان عمومی و انقلاب اهواز اعلام کرده است که از ابتدای امسال 38 مورد حکم اعدام اجرا شده است. همچنین بنابر گزارش کمیتهی بینالمللی علیه اعدام، 12 نفر از فعالان مدنی عرب، در معرض خطر اجرای حکم اعدام قرار دارند. قابل ذکر است که اکثریت اعدامیهای عرب طی سالیان اخیر، فعالان مدنی ، سیاسی و ملیگرا بودهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر