۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

عرب‎ها آماج همیشگی سرکوب

سرکوب ملیتها و اعمال ستم ملی در ایران، تنها مربوط به دوره‎ی زمامداری جمهوری اسلامی نیست بلکه سیاستی اینچنینی حداقل از زمانی که رضاخان پروژه‎ی ملت‎سازی ایرانی و دولت به اصطلاح مدرن را آغاز کرده است، به عنوان محوری اساسی و هدفی استراتژیک از سوی رژیم‎های اقتدارطلب اعمال شده است. ایران به قدمت تاریخش، سرزمینی کثیرالملله، چند فرهنگی و چند آیینی بوده است لیکن این تنوع و تکثر به جای مورد اهتمام و توجه قرار گرفتن به عنوان فرصت و سرمایه‎ای جهت ایجاد کشوری نمونه در زمینه‎ی همزیستی ملی و شرکت همگانی در اداره‎ی سرزمینی و حق تعیین سرنوشت، به عنوان تهدید و خطری آنی تعریف و ترسیم شده است.
بنابر همین مستمسک رژیم‎های شاهنشاهی و اسلامی، خواست حق تعیین سرنوشت و جنبش صیانت از هویت ملی ملیتهای ساکن را تجزیه‎طلبی و دشمنی معرفی نمودند. اتهامی که حق به کارگیری زور به طرز غیرمشروع و خشونت‎آمیز را برای قدرت‎های مرکزی ایران، به امری معمول و قانونی بدل ساخته است.
قدرت حاکم همیشه با به کارگیری تبلیغات کذب و زهرآگین، حقایق را تحریف کرده و ملت حاکم را به این اقناع رسانده است که امنیت و سعادت آنها در گرو اجرای سیاست کنترل و سرکوب سیستماتیک ملتها در اقالیم دیگر ایران است. مسئله‎ی بی‎اساس و نادرستی که متأسفانه به علت تکرار و بازتولید مکرر آن تاحد چشمگیری در افکار عمومی جامعه‎ی ایرانی ریشه دوانیده است. رژیم‎‎ها با قدسیت بخشیدن به یکپارچگی سرزمینی، کاری کرده‎اند که تحت لوای پاسداری از این توهم، انسانها، یعنی ملتهای ساکن بر روی خاک ایران به فراموشی سپرده شوند. در صورتی که مردم و سرزمین دو مقوله جدا از هم نبوده و موجودیتشان رابطه‎ی مستقیمی با یکدیگر دارد.
ملت عرب ایران که در اقلیم الاهواز (خوزستان) ساکن هستند ملتی 5 میلیونی با شاخص‎های جغرافیایی، زبانی، فرهنگی و تاریخی مختص به خود می‎باشند. ملتی که همچون دیگر ملتهای ایران آماج حمله و قربانی همیشگی قدرتهای مرکزی بوده‎اند. اقلیم اهواز، یکی از نفت‎خیزترین مناطق جهان است که بیش از 90% نفت ایران را نیز تأمین می‎کند، همچنین 90% انرژی برق آبی کشور در خوزستان تولید می‎شود. لیکن هیچیک از ثروتهای مزبور در خدمت توسعه‎ی صنعتی، آبادانی، رشد اقتصادی و رفاه مردم منطقه قرار نگرفته، بلکه بالعکس وجود چنین منابع زیرزمینی و سرمایه‎هایی دولت مرکزی را به این قناعت رسانده است که ضروریست به طور جدی، سریع و بیرحمانه سیاست مهاجرت اجباری، آسیمیلاسیون، پاکیزگی قومی، غصب و مصادره زمین‎های کشاورزی، تغییر بافت جمعیتی، استحاله اجباری و ... را در دستور کار قرار دهد. حقیقتی که افشای نامه‎ی محمدعلی ابطحی، مشاور رئیس‎جمهور وقت در سال 84 که در آن اشاره به مصوبه شورای عالی امنیت ملی در خصوص ترکیب جمعیتی اقلیم اهواز شده بود، آن را به طور کامل اثبات کرد. برای مثال، بغیر از سرکوب و تبعیض نژادی، فقر و بیکاری و بیسوادی نیز در اهواز بیداد می‎کند. به طوری که 80% کودکان عرب اهوازی از سوء‎تغذیه رنج می‎برند، میزان بیسوادی حدود 4 برابر و نرخ بیکاری نزدیک به 5 برابر معدل کشوری می‎باشد. همچنین هیچ درصدی از درآمد نفتی به عربها یا منطقه‎ی آنها تخصیص داده نشده و حتی پیشنهاد اختصاص 5/1% درآمد نفتی به اقلیم اهواز به طور مکرر در مجلس رد شده است.
سال 84، خیزشی ملی در اقلیم اهواز روی داد که رژیم آن را به شیوه‎ای سبعانه سرکوب کرد و ضمن بازداشت چندین هزارنفر، شمار چشمگیری از فعالین عرب را نیز به چوبه‎های اعدام سپرد، روندی که تا به امروز نیز ادامه داشته است. در این راستا، احمدرضا رشیدی، معاون دادستان عمومی و انقلاب اهواز اعلام کرده است که از ابتدای امسال 38 مورد حکم اعدام اجرا شده است. همچنین بنابر گزارش کمیته‎ی بین‎المللی علیه اعدام، 12 نفر از فعالان مدنی عرب، در معرض خطر اجرای حکم اعدام قرار دارند. قابل ذکر است که اکثریت اعدامی‎‎های عرب طی سالیان اخیر، فعالان مدنی ، سیاسی و ملی‎گرا بوده‎اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر